منتظران حضرت، آماده باشند

دریافت کد

مشخصات بلاگ
منتظران حضرت، آماده باشند

کـــــــــانــــــــــــــال ســــــــایــــــبـــــــری
مـهـدویـت ، جنـگ نـرم و دشـمن شنـاسی
ظـــــــهــــــــــــور نــــــــــــــیـــــــــــــــــوز
********************************
.:The World Is Waiting For Your Step:.
یا مهدی کل العالم تنتظرک فعجل یا مولای
جهـان در انتـظار تو است مهـدی جـان(عج)

آخرین نظرات
  • ۲۲ ارديبهشت ۹۶، ۰۰:۰۳ - منتظرالمهدی
    عالی بود
  • ۲۴ اسفند ۹۵، ۱۹:۳۷ - رهگذر
    تشکر

أللُهُمَّ کُن لِوَلیِّک ألحُجَّة إبنِ ألحَسَن صَلُواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی آبائِه فِی هذِهِ السَاعَةِ وَ فِی کُلِّ السَّاعَةِ وَلِیاً وَ حافِظاً وَ قاعِداً وَ ناصِراً وَ دَلِیلاً وً عَیناً حَتی تُسکِنَهُ أرضَکَ طَوعاً وَ تُمَطِعَهُ فیِها طَوِیلا

جمعه‌های انتظار - بسته آدینه برای امام زمان(عج)

پنجشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۳، ۰۹:۱۶ ب.ظ

  1. احمد علی نیری، شهیدی که در جوانی طعم عرفان و رفاقت با خدا و اهل بیت علیهم السلام را چشید
  2. شعری از یوسفعلی میرشکاک برای امام مهدی(عج)
  3. امام مهدی (عج) و منتظران

مسافر غریب زمین!

چشمانِ انتظار از نیامدنت سفید شد. کمر صبر شکست. تا به کی دنبال رد پایی از امید به آمدنت باشیم؟!

قرنهاست با نشانه هایی از رخ نمودنت ، خود را امیدوار ساخته ایم. اما متی ترانا و نراک ؟(1)

عزیز خدا ! بگذار ما باز دلمان را به نشانه ها خوش کنیم.

می گویند دم آمدنت زمین زندگان را به بلاهایش مبتلا می کند و آسمان با بارانهای پی در پی گوشت بر تن مردگانی که با آرزوی هم رکابی «تو» سر بر خاک نهادند، می رویاند تا به محض آمدنت همراهیت کنند.

می گویند خدا منتظرانت را از غربال ما مردم بر می گزیند ،(2) تا آنهایی که به «تو» معرفت و یقین دارند ، منتظرت باشند.

می گوییم ما کجای این غربالگری هستیم؟! ماکه فههمان از دین اندک است ، اما به دل و به جان دوستت می داریم ، در کجای جاده ی انتظار ایستاده ایم؟!

اصلا ما را به این جاده راهی هست؟!

مسافر محبوب زمینیان ! ادب آداب انتظار را برایمان از خدا بخواه. باشد که ما نیز جرعه ای از چشمه ی پر آب معرفت « تو »بنوشیم.



امام مهدی (عج) در قرآن

وَأستَمِع یَومَ یُنادِ المُنادِ مِن مَّکانٌ قَریب* یَومَ یَسمَعُونَ ألصَّیحَةَ بِالحَقِّ ذَلِکَ یَومُ الخُروجِ(3)

گوش فرا ده و منتظر باش که منادی از مکانی نزدیک ندا دهد.روزی که همه صیحه  را به حق می شنوند.آن روز روز خروج است.

* امام صادق علیه السلام فرمود: منادی صیحه ای به نام قائم و نام پدرش علیهما السلام ندا می دهد.

 یَومَ یَسمَعُونَ ألصَّیحَةَ بِالحَقِّ ذَلِکَ یَومُ الخُروجِ فرمود به قائم علیه السلام از آسمان ندا می شود و آن روز روز خروج است.(4)و(5)

 

ویژگی های امام مهدی (عج)

 

آرزو شده(مؤمل ، مأمول)

أمَل در لغت عربی به معنی امید و آرزو است. مؤمل یا مأمول یعنی آرزو شده و کسی که مردم به او امید بسته اند و چشم انتظار اویند. این تعبیر از جمله لقب های امام مهدی(عج) است. همه مردم دنیا چشم انتظار قیام آن منجی بزرگند تا با ظهور خویش ستم و تبعیض و تعدّی را از سرتاسر جهان برطرف ساخته، دنیا را پر از عدل و داد سازد. لقب مأمول به این حقیقت اشاره دارد که چون همه آرزوی ظهور آن حضرت را دارند به او امام مأمول می گویند. در قسمتی از زیارت « آل یس» آمده است: «سلام بر تو ای مقدّم بر همه عالم که تمام مخلوقات در آرزوی تو به سر می برند.»(6)

امام حسن عسکرى علیه السّلام فرمود: «آن هنگام که حجّت علیه السّلام به دنیا آمد، دشمنان گمان کردند کهایشان را مى‌کشند تا نسلش را قطع کنند، پس چگونه دیدند قدرت خداوند را؟ که نامید او را مؤمل» (7)

در دعاى ندبه اشاره به این مضمون شده: «أین محیی معالم الدین و اهله » کجاست آنکه آرزویش داریم برای زنده نگه داشتن قرآن و یا در بخش دیگری از دعای ندبه می خوانیم « بنفسى انت من امنیه شایق یتمنى من مؤمن و مؤمنة ذکرا فحنّا» که« امنیه» باز به معنای آرزو شده است.(8)

 

امام جعفر صادق علیه السلام و امام مهدی (عج)

شیخ صدوق در کتاب گرانسنگ کمال الدین و تمام النعمه 53 حدیث  از امام صادق علیه السلام مرتبط با امام عصر (عج) نقل نموده است.محتوای این احادیث درباره ی :

امامان دوازده گانه ، شباهت ولادت امام مهدی (عج) با  ولادت حضرت موسی علیه السلام ،شباهت ایشان (عج) با حضرت یوسف علیه السلام در ناشناس بودن ، وجود سنتهایی از انبیا الهی ؛ نوح ، موسی ، عیسی ، یوسف علیهم السلام و حضرت محمد صلی الله علیه و آله  در وجود مبارک ایشان (عج) ، طولانی بودن غیبت قائم (عج) ، شک مردم آخرالزمان در مورد وجود قائم (عج) ، ، امتحانات مردم ، غربال مردم ، خواندن دعای غریق برای نجات از فتنه های آخر الزمان ، ثواب انتظار ظهور قائم (عج) ، آموزش به شیعیان عصر غیبت در اظهار ارادت به مولایشان مهدی (عج) «سیدی غیبتک نفت رقادی.... آقای من ! غیبت تو خواب از دیدگانم ربوده ، آسایش قلبم را سلب نموده و....» ، اشاره به فرود آمدن عیسی علیه السلام در زمان ظهور حضرت (عج) واقتدا به ایشان است.

دعای غریق سفارش شده ی امام صادق علیه السلام برای هدایت در زمان غیبت « یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک»(9)

امام مهدی (عج) و منتظران

آیت الله محمدجواد انصاری همدانی

در سال 1320 ه.ق مطابق با 1280 ه.ش در شهر همدان به دنیا آمد. مادرش قبل از تولد ایشان خواب دیده بود:

«ملکی مرا به آسمان برد از طبقات آسمان‌ها عبورم داد و آن‌‌گاه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را دیدم که سرشان را بالا آوردند و بشارت فرزندم را به من داده و فرمودند: خیلی مواظب این بچه باش که مورد نظر ماست.»

پدر ایشان مرحوم حاج ملافتحعلی همدانی، از علما و فضلای همدان بود. البته زادگاه ایشان شیراز بود، ولی بعدها برای تبلیغ و برنامه‌های مذهبی مأموریت پیدا کرد و به همدان آمد و در آنجا رحل اقامت افکند. مادر ایشان انسانی وارسته بود به نام ماه‌رخسار السلطنه .

محمدجواد در سن 8 سالگی تحصیلات حوزوی خود را در شهر همدان آغاز کرد. فقه و اصول را نزد اساتیدی از جمله آقای سیدعلی عرب نجفی تلمّذ نمود و نیز در بعضی کتب فلسفه نظیر منظومه سبزواری و اسفار از ایشان بهره‌ برد.

رشتۀ طب خمسه یونانی را در همدان نزد حاج میرزا حسین کوثر همدانی آموخت و در طبابت صاحب‌نظر بود به گونه‌ای که فرزندانشان نقل می‌کردند در منزل همگی از معالجه اطبّا بی‌نیاز بودند و پدر، خود بهترین طبیب بود، البته این فقط درمورد فرزندان نبود و گاهی از اطراف و اکناف برای معالجه خدمتشان می‌رسیدند.

شیخ محمد جواد انصاری با داشتن استعداد و توانایی ذاتی بسیار بالا و نیز پشتکار و همتی والا در همان سنین جوانی یعنی در سن 24 سالگی موفق به دریافت درجه اجتهاد شد.

بعدا از این که مرتبه اجتهاد ایشان توسط علمای همدان تأیید می‌گردد به تشویق بعضی از بزرگان به قم سفر می‌کند و در درس مرحوم آیت‌الله عبدالکریم حائری یزدی حاضر می‌شود و بعد از آشنایی و ارتباطی که بین این دو بزرگوار برقرار می‌گردد، با وجود آنکه شیخ عبدالکریم به ایشان می‌فرماید شما دیگر نیازی به تحصیل در قم ندارید و همان برگه اجتهادشان را تأیید می‌کند ولی آقای انصاری چند سال درخدمت آن بزرگوار می‌ماند. آقای حائری ایشان را به خدمت آسید ابوالحسن اصفهانی نیز می‌فرستد و ایشان برگه را با تجلیل امضاء می‌کند.

هم چنین برگۀ اجتهاد آقای انصاری به تأیید بزرگانی مانند آیت الله محمدتقی خوانساری و آیت الله قمی بروجردی می‌رسد. سابقۀ آشنایی آقای انصاری با بزرگانی نظیر امام خمینی، آیت الله آخوند ملا علی معصومی و آیت الله سید محمد تقی خوانساری در همان حوزه درسی شیخ عبدالکریم حائری بود و هم مباحثه ایشان آیت الله گلپایگانی بود.

آقای انصاری پیش از سفر به قم و آغاز سفر به قم و آغاز تحولشان در همدان تدریس دروس سطح و درس خارج داشتند.

طلاب که برای درس و بحث نزد وی می‌آمدند برایش خبر آوردند که عارفی شوریده‌حال در لباس اهل علم به همدان آمده و علما و فضلا به جلسه وی حاضر شده و به دورش حلقه زده‌اند. او که این اخبار را می‌شنود، وظیفه خود می‌بیند که برود و آن جمع را ارشاد کند و چون وارد آن مجلس می‌شود، نزدیک به دو ساعت برای آنها صحبت می کند و دلیل می‌آورد تا آنها را راضی کند که غیر از راه شرع راه دیگری وجود ندارد و بقیه راه‌ها انحراف محض است. امّا در همین اثنا و در پایان صحبت‌های وی، آن پیر روشن ضمیر سر بلند می کند و نگاهی نافذ به وی می‌نماید و تنها یک جمله می‌گوید که:

«عن‌قریب باشد که تو خود آتشی به سوختگان عالم خواهی زد»

و این جمله چون تیری در جانش می‌نشیند و تحولی عمیق در او ایجاد می کند، به تهذیب و تزکیه می‌نشیند.

ایشان از ابتدای سلوکش مقام رضا و تسلیم را که مقام اولیاء خدا پس از یک عمر مجاهده است، تمرین می کند و راضی به رضای حق تعالی و تسلیم به قضای او است، 
از همان زمان جوانی، صاعقه های سلوک، ذمّ و آزار دیگران، تنهایی و تحمل بار عشق، و فوت پسرش که وقتی از آن خبردار شد خم به ابرو نیاورد.
او می گوید:
« از خدا خواسته ام کسی مرا نشناسد و من هم کسی را نشناسم و فقط توجهم به مبدأ باشد.»
امّا خواست محبوب برخواست او مقدم است و آقای نجابت به توصیه آقای قاضی (ره) خدمت ایشان می رسد.
و ماجرا از این قرار بود:
« آقای نجابت از مرحوم قاضی سؤال می کنند: بعد از شما به چه کسی مراجعه کنیم؟ 
می فرمایند به آقای انصاری که توحید را مستقیماً از خدا گرفته. آیت الله نجابت به ایشان مراجعه می کنند و اصرار می نمایند. امّا ایشان استنکاف می کنند تا این که بعد از چند روز اصرار آقای نجابت، می فرمایند:
ما می خواستیم کسی از احوالات ما خبردار نشود امّا اینک خواست خدا چنین است.»
و این بار هم او تسلیم تقدیر الهی می گردد، هر چند که گمنامی را بیشتر دوست داشت!
می فرمود:
« این اواخر که یک مقدار شناخت حاصل شده و رفت و آمد ما زیاد شده کار ما به مشکل برخورده.»

محفل انس او تنها خاصّ شاگردان نبود؛ هرکسی را با متناسب با سعه وجودی خود سیراب می‌کرد، حتی علما و مراجع به خدمتشان می‌رسیدند و تقاضای دستورالعمل یا توصیه‌هایی خاص خودشان داشتند، و به این ترتیب ایشان در اثر عنایت الهی، مرجع مراجع می‌گردند. اما در میان شاگردان ایشان می‌توان به این بزرگان اشاره کرد: آیت الله حسنعلی نجابت، آیت الله شهید سید عبدالحسین دستغیب، آقای غلامحسین سبزواری، آقای بیات، حجت الاسلام و المسلمین عبدالله فاطمی، و ...

در سال پایانی عمر شریفشان قلب پاک ایشان دچار کسالت شد . ایشان را نزد دکتر اردشیر نهاوندی که متخصّص قلب در تهران بود بردند.چون قلب ایشان را معاینه کرد گفت : آیا شما عاشق کسی هستید ؟ این قلب بیست سال است که تحت فشار سنگین عشق است !

حضرت امام خمینی(رحمه الله علیه) درباره ایشان فرموده:  آقای انصاری توحید را مستقیم از خدا گرفته است.

حاج احمد انصاری می گوید:

آقا به مجالس توسّل به اهل بیت خصوصاً حضرت سید الشهدا ( ع )  فوق العاده اهمیت می دادند و می فرمودند : حتماً برنامه روضه هفتگی داشته باشید ولو با افراد کم و سعی کنید در برنامه های اعیاد و عزاداری دوستانتان هم شرکت کنید  خودشان هم به آقا سید الشّهدا خیلی حساس بودند و اصلاً نمیشد جلوی ایشان روضه کربلا خواند چون از حال می رفتند . وقتی اسم حضرت ولی عصر ( عج ) می آمد ایشان یک مرتبه رنگش عوض می شد . ایشان غیر از زیارت عاشورا بسیار تاکید میکردند میفرمودند که زیارت آل یاسین هم زیاد بخوانید و بدین وسیله به حضرت ولی عصر ( عج ) توسل کنید و از حضرت ایشان بخواهید که مشکلات دنیا و آخرت و سیر و سلوک شما را برطرف کند . چون حضرت ، ولی عصر است و اختیار ما با اوست .

آقای اسلامیه
 :
من خودم یک بار از ایشان پرسیدم که چطور می توان خدمت امام زمان رسید ؟ فرمودند : هنگامیکه حضور و غیبت ایشان برای شما یکسان باشد( 
یعنی هر لحظه حضرت را حاظر و ناظر بر اعمالت بدانی )

 اما در مورد تشرفات خودشان هرچقدر اطرافیان اصرار می کردند می فرمود که سوال نکنید . البته شاگردان ایشان از این سوال ها نمی کردند و آن هایی که سطح پایین بودند می پرسیدند . 

در روز 9 اردیبهشت سال 1339 ه.ش مطابق با 2 ذی‌القعده 1379 ه.ق دفتر حیات طیبه این عارف شوریده بسته شدتا در نشئه دیگر سیر خویش را از سر گیرد و در حضور حضرت دوست سودای خویش را به سرانجام رساند.(10)

 

 

امام مهدی (عج) و شهدا

شهید احمد علی نیری

شهید احمد علی نیری در تابستان 1345 در روستای آینه ورزان دماوند چشم به جهان گشود.از همان زمان کودکی به حق الناس ونماز اول وقت بسیار حساس بود.در مقابل معصیت و گناه واکنش نشان می داد همه می دانستند که اگر درمقابل او غیبت کسی را بکنند با آنها برخورد  سختی خواهد کرد.

او در تاریخ 1364/11/27 در طی عملیات والفجر8 به آرزوی دیرینه اش رسید وبه لقاء الله پیوست.


احمدعلی یکی ازشاگردان خاص آیت الله حق شناس بود.آن هنگام که این استاد برجسته اخلاق ،برای تشییع پیکر احمد علی به مسجد امین الدوله آمده بودند کرامات وخاطرات عجیبی از این بنده مخلص خدا بیان کرده ودر باره ایشان اظهار داشتند:
«آه آه ،آقا،در این تهران بگردید ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا می شود یا نه؟!»
ایشان در مجلسی که بعد از شهادت احمد علی  داشتند بین دو نماز ،سخنرانیشان را به این شهید بزرگوار اختصاص داده وبا آهی از حسرت که در فراق احمد بود بیان داشتند: «این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم . از احمد پرسیدم چه خبر؟به من فرمود:تمام مطالبی که (از برزخ و...)می گویند حق است . از شب اول قبر وسوال و...اما من را بی حساب وکتاب بردند.رفقا ،آیت الله بروجردی حساب وکتاب داشتند. اما من نمی دانم این جوان چه کرده بود.چه کرد که به اینجا رسید!» 
سپس در همان شب ایشان به همراه چند نفر از دوستان به سمت منزل احمد آقا که در ضلع شمالی مسجد امین الدوله در چهار راه مولوی بود رهسپار شدند.در منزل این شهید بزرگوار روبه برادرشان اظهار داشتند:
«من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم .به جز بنده وخادم مسجد ،این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت.به محض اینکه در را باز کردم دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است .دیدم که یک جوانی در حال سجده است .اما نه روی زمین !بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است.جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است.بعد که نمازش تمام شد پیش من امد وگفت تا زنده ام به کسی حرفی نزنید...»
بعد از تایید آیت الله حق شناس بود که برخی از نزدیک ترین دوستان ایشان لب به سخن گشودند واز کرامات احمد آقا هر انچه که دیده بودند را نقل کردند...

دکتر محسن نوری یکی از همان دوستانی است که روزی در همان ایام کودکی به تحول عجیب معنوی احمد علی پی می برد و درصدد دانستن این تحولات عمیق روحی او برمی آید . ایشان خود در باره آن روز این چنین روایت می کند:
یک روز بهش گفتم من نمی دانم چرا توی این چند سال اخیر شما در معنویات رشد کردی .می خواست بحث را عوض کند اما سوالم را تکرار کردم . گفتم حتما علتی داره.

گفت:« اگه طاقتش رو داری بشین تا برات بگم.
یه روز با رفقای محل وبچه های مسجد رفته بودیم دماوند. همه مشغول بازی بودند یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو کتری روآب کن بیار... منم راه افتادم راه زیاد بود کم کم صدای آب به گوش رسید.از بین بوته ها به رودخانه نزدیک شدم.تا چشمم به رودخانه افتاد یه دفعه سرم را انداختم پایین  و همان جا نشستم بدنم شروع کرد به لرزیدن . نمی دانستم چه کار کنم . همان جا پشت درخت مخفی شدم ...می توانستم  به راحتی گناه بزرگی انجام دهم. پشت آن درخت وکنار رودخانه چندین دخترجوان مشغول شنا بودن .همان جا خدا را صدا زدم و گفتم خدایا کمک کن. خدایا الان شیطان به شدت من را وسوسه می کند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی شود. اما خدایا من به خاطر تو ازین گناه می گذرم.
کتری خالی را برداشتم. از جایی دیگر آب تهیه کردم ورفتم پیش بچه ها و مشغول درست کردن آتش شدم.به سختی آتش را آماده کردم و خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود. یادم افتاد حاج آقا گفته بود هرکس برای خداگریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت . گفتم ازین به بعد برای خدا گریه می کنم .حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم و اشک می ریختم و مناجات می کردم . خیلی باتوجه گفتم یا الله یا الله... به محض تکرار این عبارات صدایی شنیدم که از همه طرف شنیده می شد به اطرافم نگاه کردم صدا از همه سنگریزه های بیابان و درختها و کوه می آمد!!! همه می گفتند سبوح القدوس و ربنا الملاکه والروح...
از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد...»
یکی دیگر از دوستان احمد آقا در باره ایشان چنین می گویند"زندگی او مانند یک انسان عادی ادامه داشت ،اما اگر مدتی با او رفاقت داشتی ،متوجه می شدی که او یکی از بندگان خالص درگاه خداست.یک بار برنامه ی بسیج تا ساعت سه بامداد ادامه داشت .بعد احمد آهسته به شبستان مسجد رفت ومشغول نماز شب شد. من از دور اورا نگاه می کردم .حالت او تغییر کرده بود.گویی خداوند در مقابلش ایستاده و او مانند یک بنده ضعیف مشغول تکلم با پروردگار است.عبادت عاشقانه ی او بسیار عجیب بود.آنچه که ما از نماز بزرگان شنیده بودیم در وجود احمد اقا می دیدیم .قنوت نماز او طولانی شد آن قدر که برای من سوال ایجاد کرد.یعنی چه شده؟!بعد از نماز به سراغش رفتم واز او پرسیدم:احمد آقا تو قنوت نماز چیزی شده بود ؟

احمد همیشه در جواب هایش فکر می کرد.برای همین کمی مکث کرد وگفت:نه چیز خاصی نبود.آنقدر اصرار کردم که مجبور شد حرف بزند:
«در قنوت نماز بودم که گویی از فضای مسجد خارج شدم .نمی دانی چه خبر بود!آنچه که از زیبایی های بهشت وعذاب های جهنم گفته شده همه را دیدم !انبیا را دیدم که در کنار هم بودند و...»


در سال 1391 ،دفترچه ای که 27 سال پس از شهادت احمد اقا داخل کیفی قدیمی که متعلق به ایشان بود ،به دست آمد که حاوی نکات عجیب با دست خط خود ایشان بود. در قسمتی از خاطرات این دفتر چه چنین ذکر شده است:

روز چهارشنبه می خواستم وضو بگیرم .برای نماز که یک لحظه چشمم به حضرت (عج)افتاد...تاریخ 1364 /11/16 پادگان دوکوهه
 
و در جایی دیگر این دفتر چه چنین ذکر شده است:
 
در روز جمعه در حسینیه ی حاج همت پادگان دوکوهه در مجلس آقا امام زمان گریه زیادی کردم.بعد از توسلات وقتی به خود آمدم دیدم که از همه ی اشکی که ریختم یک قطره اش به زمین نریخته ،گویا ملائک همه را باخود برده بودند.
 
در یکی از یادگاری های خود در جایی دیگر ذکر می کند:
خدا راشکر،مقام بالایی نزد ام الائمه حضرت زهرا (س) دارم

یکی از دوستان شهید نقل می کند:

شهید نماز های صبح را به جماعت در مسجد می خواند . قیافه ی اهل ذکر را به خود نمی گرفت. اما حسابی مشغول ذکر بود.یک بار رفتم کنار اجمد آقا نشستم دیدم لبانش به آرامی تکان می خورد گوشم را نزدیک کردم دیدم مشغول خواندن دعای عهد است . او به ساحت نورانی امام زمان (عج)ارادت ویژه ای داشت .  مدتی از شروع برنامه های فرهنگی در مسجد نگذشته بود که احمد آقا پیشنهاد کرد برنامه ی دعا ی ندبه را در مسجد راه اندازی کنیم . و وقتی اعلام کرد که برنامه ی صبحانه هم داریم استقبال بچه ها بیشتر شد صبح جمعه بچه ها دور هم جمع می شدیم و برنامه ی دعای ندبه شروع می شد.احمد علی از اول صبح مشغول به کار می شد صبحانه و چای را آماده می کرد و...

بعضی وقت ها برای بچه ها عدس ی تهیه می کردیم . احمد آقا از هزینه ی خودش برای بچه ها صبحانه تهیه می کرد .

در همین برنامه دعای ندبه بسیار ی از بچه ها را برای آینده تربیت کرد و دستشان را در دست مولایشان قرار داد.

احمد آقا کار های فرهنگی مسجد را حول محور اهل بیت (ع)قرار داد و نتیجه ی خوبی از این روند گرفت .البته کار های جمعی احمد آقا برای بچه فقط دعای ندبه نبود . بعضی از شب های جمعه بچه ها را به مهدیه تهران برای دعای کمیل می برد . در مسیر برگشت هم برای بچه ها ساندویچ می خرید و حسابی به بچه ها حال می داد.

 
یکی از دوستانش که شاهد لحظات  قبل از شهادت ایشان بود چنین نقل می کند:

در لحظه شهادت ترکشی به پهلوش اصابت کرد .وقتی به زمین افتاد از ما خواست که اورا بلند کنیم وقتی روی پاهایش ایستاد رو به سمت کربلا دستش را به سینه نهاد وآخرین کلام را بر زبان جاری کرد«السلام علیک یا ابا عبدالله» 
احمد علی موقع خاکسپاری با اینکه 6 روز از شهادتش می گذشت ولی دستش هنوز به نشانه ادب بر سینه اش قرار داشت.

وصیت نامه شهید

پس از عرض سلام و تهیت به پیشگاه ارواح مقدس انبیا وائمه معصومین (ع) بلاخص حضرت بقیت الله (ارواحنا له الفدا).

شکر پروردگار عالمیان که ما را برانگیخت و ما را لایق دانست و هدایت کرد.

و رسولان متعددی بلاخص رسول اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) را بر ما ارزانی داشت تا بتوانیم ره گشای خوبی در این جهان باشیم در مقابل شیاطین.

خوشا به حال کسانی که شناختند وجود خویشتن را در این دنیا و عمل می کنند به وظایف خود به امید تزکیه ی نفس و ترفیع درجه و لذت عبادت و خشوع قلب.

قرآن قرآن را فراموش نکنید. بدانید که بهترین وسیله برای نظارت بر اعمالتان قرآن است.

اسلام را درتمام شئوناتش حفظ کنید.

رهبری و ولایت فقیهی که در این زمان از اهم واجبات است یاری کند.

انشاءالله خداوند عزوجل جزای خیر به شما عنایت فرماید!

والسلام علیکم و علی عباد الله الصالحین (12)

 

تشرفات

تشرّفی از حاج سیّد احمد خوشنویس

حاج سیّد احمد اصفهانى رحمه اللّه براى ما نوشت:

من به مسجد سهله مشرّف مى‌شدم. روز جمعه‌اى در حجره نشسته بودم که ناگاه سیّد معمّم و موقّرى داخل شد. ایشان قباى فاخر و عباى قرمزى پوشیده و به آنچه در گوشۀ حجره بود، نظرى انداخت در آن‌جا تعدادى کتاب و ظرف و فرشى بود فرمود: اینها نیاز دنیوى‌ات را تأمین مى‌کند. تو هر روز صبح به نیابت از صاحب الزّمان علیه السّلام زیارت عاشورا بخوان و من ماهیانه براى تو خرجى مى‌فرستم. آن را بگیر که اصلا محتاج به احدى نباشى. سپس مقدارى پول داد و گفت: این مبلغ براى یک ماه تو کافى است. بعد از این حرف به طرف در مسجد به راه افتاد درحالى‌که من قدرت نداشتم از زمین برخیزم. زبانم هم بند آمده بود و هرچه خواستم صحبتى کنم، نتوانستم. همین‌که بیرون رفت، مثل این‌که زنجیرهایى آهنین به من بسته شده بود که با رفتن ایشان باز شد و قدرتى پیدا کردم. برخاستم و از مسجد خارج شدم؛ ولى هر قدر جستجو کردم، اثرى از آن آقا ندیدم.(13)

 

 

شعری از یوسفعلی میرشکاک برای امام مهدی (عج)

تمام خاک را گشتم  به دنبال  صدای تو

ببین باقیست روی لحظه هایم جای پای تو

اگر  کافر، اگر مؤمن به دنبال تو می گردم

چرا دست از سرِ من  برنمی دارد هوای تو

صدایم از تو خواهد بود اگربرگردی ای موعود

پر از داغ  شقایق هاست آوازم  برای  تو

تو را من  با تمام انتظارم جستجو کردم

کدامین جاده امشب می گذارد سربه پای تو

نشان خانه ات را از هزاران شهر پرسیدم

مگر آن سوتراست از این تمدُّن،روستای تو (14)

منابع:

 

1-بخشی از دعای ندبه

2- اشاره به حدیثی از امام باقر علیه السلام درباره ی غربال مردم در آخرالزمان و پاک شدن آنها که در غیبت نعمانی ص205 و همچنین ترجمه کمال الدین ج2 باب 33 ص 22 آمده است.

3-سوره ق 42-41

4-تفسیر القمی 2/327

5-ترجمه کتاب المحجه فی ما نزل فی القائم الحجه ، سید هاشم بحرانی ترجمه امیر خانبلوکی ص208

6- بخشی از زیارت آل یاسین ، وبلاگ قرآن و مهدویت،

7-نجم الثاقب باب 2  

8-موعودنامه ، فرهنگ الفبایی مهدویت  مجتبی تونه ای ، ص724-723،

9-کمال الدین ج 2 باب 33 صص42-1

10- برگرفته از کتاب سوخته ، شرح حال سالک عارف انصاری همدانی

11-برگرفته از کتاب عارفانه ، زندگی نامه و کرامات شهید،  وبلاگ شهید نیری ، سایت خانه خشتی

12- برکات حضرت ولی عصر ص179 به نقل از عبقری حسان ج  ١ ، ص  ١١٣ ، س  ١۵

13 -سیمای مهدی موعود(عج) در آئینه شعر فارسی صص398-397

مکالمه دوستان (۰)

هنوز هیچ مکالمه ای ثبت نشده است

ارسال مکالمه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی