منتظران حضرت، آماده باشند

دریافت کد

مشخصات بلاگ
منتظران حضرت، آماده باشند

کـــــــــانــــــــــــــال ســــــــایــــــبـــــــری
مـهـدویـت ، جنـگ نـرم و دشـمن شنـاسی
ظـــــــهــــــــــــور نــــــــــــــیـــــــــــــــــوز
********************************
.:The World Is Waiting For Your Step:.
یا مهدی کل العالم تنتظرک فعجل یا مولای
جهـان در انتـظار تو است مهـدی جـان(عج)

آخرین نظرات
  • ۲۲ ارديبهشت ۹۶، ۰۰:۰۳ - منتظرالمهدی
    عالی بود
  • ۲۴ اسفند ۹۵، ۱۹:۳۷ - رهگذر
    تشکر

أللُهُمَّ کُن لِوَلیِّک ألحُجَّة إبنِ ألحَسَن صَلُواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی آبائِه فِی هذِهِ السَاعَةِ وَ فِی کُلِّ السَّاعَةِ وَلِیاً وَ حافِظاً وَ قاعِداً وَ ناصِراً وَ دَلِیلاً وً عَیناً حَتی تُسکِنَهُ أرضَکَ طَوعاً وَ تُمَطِعَهُ فیِها طَوِیلا

حکایت توبه نصوح یک جوان

سه شنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۳، ۰۵:۳۰ ب.ظ
«یک‌ روز مَعاذِ بن جبل در مسجد خدمت رسول اکرم آمد؛ عرض کرد: یا رسول الله! یک جوانى دم در است، مانند ابر بهار گریه مى ‏کند و می ‏خواهد خدمت شما مشرف شود؛ اجازه مى ‏دهید که من بیاورمش خدمت شما؟ حضرت فرمودند: بیاورش! معاذ رفت آن جوان را آورد. حضرت دیدند حالش خیلى‌خیلى متغیر است و همین‌ طور گریه مى‌کند و با خود زمزمه و مناجات مى‌کند. حضرت فرمودند: وَیحَک! چرا حالت این‌طور است؟ چرا این‌قدر مضطرب هستى؟! عرض کرد: یا رسول الله، گناهان خیلى‌خیلى مهمى انجام دادم و مى‏ دانم که خداى على أعلى مرا نمى‏ آمرزد. و اگر به بعضى از آن گناهان بخواهد مرا بگیرد کافى است که مرا در جهنم بیندازد و مثل اینکه مى‏ بینم به زودى مرا خواهد گرفت.
حضرت فرمودند: گناه تو بزرگ‌تر است یا کوه‌ها؟ عرض کرد: گناه من! حضرت فرمودند: گناه تو بزرگ‌تر است یا این زمین و بیابان‌ها و درخت‌ها و دریاها؟ عرض کرد: گناه من! حضرت فرمودند: گناه تو بزرگ‌تر است یا خورشید، ماه، ستارگان، کرسى، عرش پروردگار؟ گفت: یا رسول الله، گناه من! معاذ مى ‏گوید: حضرت حالشان تغییر کرد به شِبه حال غضب؛ به او گفتند: وَیحَک! گناه تو بزرگ‌تر است یا خداى تو؟! افتاد به سجده گفت: سُبحان رَبى! سُبحانَ رَبى! خداى من بزرگ‌تر است، چیزى از خداى من بزرگ‌تر نیست. حضرت فرمودند: گناه بزرگ را مگر مى ‏تواند کسى ببخشد جز خداى بزرگ؟! عرض کرد: نه! بعد مدتى همین‌طور به حال سکوت گذشت؛ حضرت فرمودند: خوب اى جوان! ما را خبر مى‏ دهى به بعضى از گناهانت؟

عرض کرد: بله یا رسول الله! من هفت سال شُغلم کفن دزدى بود. شب مى‏ آمدم در میان قبرستان قبر را مى ‏شکافتم مرده ‏هایى را که تازه دفن کرده بودند کفن آنها را مى‏ دزدیدم. بعد از هفت سال روزى دخترى از انصار فوت کرد، او را دفن کردند. من شب آمدم در میان قبرستان براى دزدیدن کفن او، قبر او را شکافتم، بدن او را بیرون آوردم، کفن او را برداشتم، بدن دختر عریان ماند. کفن را که مى ‏بردم شیطان با من وسوسه کرد، گفت: نمى ‏بینى چه هیکلى دارد! چقدر این دختر زیباست! آمدم با او عمل زشت انجام دادم. حضرت فرمودند: برو بیرون اى فاسد! برو! برو! نَعُوذُ باللَه! نَعُوذُ باللَه! الآن آتش تو مرا مى ‏گیرد! برو بیرون! برو بیرون! با دست اشاره کردند؛ این جوان از در مسجد خارج شد.

حالا پیغمبر رحمت است! خودش مى ‏گوید: خداوند گناه را مى‏ آمرزد ولو به اندازه عرشِ خدا باشد، ولیکن جوان را بیرون مى ‏کند؛ یعنى چه؟ یعنى این گناه گناهى نیست که بیایى اینجا بگویى: أستَغفِرُ الله. تمام آثار سوءِ این گناه باید از کینونتِ وجودت خارج شود تا پاک شوى و گناهت آمرزیده شود. برو بیرون! برو بیرون! اشاره کردند، جوان از در مسجد بیرون رفت. گفت: خدایا آمدیم پیش پیغمبر رحمتت آن‌ هم که ما را بیرون کرد؛ کجا برویم؟! یک‏ مقدارى آذوقه مختصر تهیه کرد و رفت بیرون مدینه در بالاى یکى از کوه‌ها؛ آنجا یک محلى براى خودش معین کرد و چهل شبانه‌روز مشغول عبادت و گریه و زارى [شد]!

در روایت داریم که بدنش شد مثل یک استخوان، چشم‌ها ورم و آماس کرده بود، آفتاب بدنش را سیاه کرده بود، آن‌قدر گریه مى ‏کرد که وحوش بیابان اطرافش جمع مى ‏شدند و مرغها بر او رقت مى‏ کردند. دست‌هایش را هم با غُل به گردن مى‏ بست و خود را روى خاک مى‏ مالید: خدایا گناه کردم از روى جهالت بوده، کارِ زشت بوده، حالا پشیمانم آمدم. آمدم سراغ پیغمبرت، پیغمبر رحمتت هم من را مأیوس کرد، کجا بروم؟ آمدم سراغ تو اى پروردگار! گناه مرا مى‏ آمرزى، نمى‏ آمرزى؟ بعد از چهل شبانه‌روز که دعا مى‏ کرد، این دعا را کرد که: پروردگارا! اگر گناه من آمرزیده شده، به پیغمبرت خبر بده که به من اطلاع بدهد و اگر آمرزیده نشده بدان که من طاقت عذاب قیامت را ندارم؛ یک آتشى بفرست همین الآن مرا محترق کند و از بین ببرد!

بعد از چهل روز جبرائیل بر پیغمبر نازل شد: «و الذین إذا فَعلوا فاحِشةً أو ظَلموا أنفُسَهم ذَکروا الله فأستَغفروا لِذنوبِهم و مَن یَغفرُ الذنوبَ الا الله و لم یَصروا عَلی ما فعَلوا و هم یعلمون* اولئک جزاؤهم مَغفرةٌ مِن رَبهم و جَناتٌ تجری مِن تَحتها الأنهارُ خالدینَ فیها و نِعمَ أجرُ العاملینَ.»(10)

«آن کسانى که کار فاحشه ‏اى انجام دادند (کار بسیار زشت) یا بر نفس‌هاى خود ستم کردند، حالا یاد خدا مى ‏کنند و بر گناهشان مى ‏گریند و استغفار مى ‏کنند ـ و کیست غیر از خدا که گناهان را بیامرزد؟! ـ و آنها دست از آن اعمال زشتشان برداشته ‏اند و توبه کرده‏ اند، و اصرار بر عمل ندارند و فهمیده ‏اند که خطا کرده ‏اند، خدا گناه آنها را آمرزید و وعده بهشت داد؛ بهشت‌هایى که در زیر آن نهرهایى روان است و به ‏به از این عمل کنندگان که پاى راستین در مقام عمل و توبه قرار مى‏ دهند و دست برنمى ‏دارند تا اینکه زنجیر رحمت پروردگار به حرکت بیفتد.» پیغمبر اصحاب را خواستند و گفتند: از آن جوان که خبر دارد؟ معاذ بن جبل آمد خدمت حضرت و گفت: یا رسول الله(ص) مى ‏گویند: در فلان کوه بین دو سنگ مشغول عبادت است؛ از آن روز رفته تا به حال!

حضرت گفتند: برویم به سراغ او. حضرت حرکت کردند؛ معاذ بن جبل آمد و جماعتى از اصحاب. همین‌ طور پیاده آمدند تا بیرون مدینه و آن کوهى که معاذ نشان داد؛ حضرت با همه اصحاب بالا رفتند، جوان را دیدند، اما چه جوانى! اصلاً مشابهت با آن جوان سابق ندارد. آفتاب صورتش را سیاه کرده، چشم‌هایش از شدت گریه ورم و آماس کرده، پوست بدنش تغییر کرده، لاغر شده، دست‌هاى خود را به گردن بسته و مى ‏گوید: إلهى هذا بهلُول و بَینَ یَدَیکَ مَغلُولٌ؛ خدایا! این بهلول یک آدم دیوانه و نفهم است و خود را زنجیر کرده در بین دست قدرت تو، هر کارى مى ‏خواهى با او بکن!

دیدند که وحوش اطرافش جمع شده ‏اند به حال او رقت مى ‏کنند، مرغان مى ‏آیند و به حال او رقت مى‏ کنند. حضرت خودشان آمدند گفتند: «بَخ بَخ لَکَ یا بُهلُول! اى بهلول، آفرین بر تو! آفرین بر تو! خوب عملى کردى! خوب تدارک کردى! و آن ریشه گناه را از قلبت پاک کردى!» خودشان رفتند با دست شریف خود غُل را از گردنش باز کردند، دستور دادند اصحاب آب آوردند صورتش را شستند و حضرت به او محبت کردند و مهربانى کردند و فرمودند: «لمثل هذا فلیعمل العاملون»(11) توبه کنندگان باید این‌طور توبه کنند و این‌طور عمل کنند و این جوانى بود که آن روز پیش من آمد سراپاى او آتش بود و این‌طور تدارک کرد؛ با این گریه ‏ها، با این مناجات‌ها، با این توبه تمام آتش خود را از بین برد و تبدیل به رحمت کرد. آیه نازل شد: «اولئک جزاؤهم مغفرة من ربهم» براى او مغفرت خداست و بهشت‏هایى که براى اوست و خداى على أعلى مُعد و مهیا فرموده و نهرهایى در زیر آن بهشت‏ها جاری است و «نعم أجر العاملین.»(12)

پی نوشتها:
1. سوره تحریم آیه 8.
2. سوره نور آیه 31.
3. الکافی، ج 2، ص 435.
4. الکافی، ج 2، ص 430 با قدری اختلاف.
5. جامع أحادیث الشیعة، ج 14، ص 349.
6. سوره انفال آیه 33.
7. نهج البلاغة (با شرح محمد عبده) ج 4، ص 155
8.جامع السعادات، ج 3، ص 65.
9. الکافی، ج 2، ص 435.
10. سوره آل عمران، آیات 135 و 136.
11. سوره صافات، آیه 61.
12. بحار الأنوار، ج 6، ص 23 به نقل از أمالی صدوق.
  • سـربـــازان جنـگــــ نـرم

مکالمه دوستان (۰)

هنوز هیچ مکالمه ای ثبت نشده است

ارسال مکالمه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی