حالات علامه طباطبایی به هنگام فوت
در این حالت، مؤمن محتضر، پیامبر اکرم و امیرمؤمنان و امام مجتبی و ابی عبدالله: را میبیند. در اینجا بلافاصله به ملک الموت میگوید: چرا معطل هستید؟ مرا قبض روح کنید.
مرحوم علامه طباطبایی قبل از این که به بیمارستان برود سه روز تمام در خانه درد شدید میکشید و از شدت درد بیحال میشد ولی ناله نمیکرد. گاهی که به حال میآمد گوشه اتاق را نگاه میکرد و میپرسید آن دو نفر هنوز نیامدهاند؟ منظور ملک الموت بوده و دیگری هم ملک مامور پذیرایی او در بهشت.
او را که به بیمارستان میبرند نیم ساعت مانده به مرگش بیهوش میشود و وقتی به هوش میآید تمایل نشان میدهد که روی تخت بنشیند، میدوند زیر بغل او را میگیرند و مینشانند. عکس او را هم گرفتهاند. چشمش حالت عجیبی داشت، آخرین حرفش هم همین بوده که سلام میکند به آن گوشهای که متوجه بوده و میگوید آن دو محبوبم آمدند و بعد میخوابد و میرود.
این مطالب در ما نیز هست، ولی به صورت استعداد باقی مانده و برای این که به فعلیت برسد، باید روی خودمان کار کنیم. طول زمانی هم نمیخواهد و مثلا لازم نیست صد سال بمانیم تا آنگونه شویم. شهید حسین فهمیده مگر چند سالش بود که آنگونه شد؟
گاه مؤمن به ملک الموت میگوید اجازه قبض روح نمیدهم، البته نه از روی تکبر، بلکه همراه با تواضع. امام صادق(ع) میفرماید: ملک الموت میپرسد چرا نمیخواهی بیایی؟ میگوید: میخواهم بمانم تا عبادت کنم، زحمت بکشم و کار و خدمت کنم. خطاب میرسد جای او را نشانش بده. پس بهشت را نشانش میدهند:
إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمـَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِـرُوا بِالْجـَنَّةِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُون
به او میگویند ببین کجا میخواهیم تو را ببریم، اما باز هم میگوید نمیآیم. در اینجا خطاب میرسد اکنون دوستانش را نشانش بدهید، چون کشش رفیق زیاد است. در این حالت، مؤمن محتضر، پیامبر اکرم و امیرمؤمنان و امام مجتبی و ابی عبدالله: را میبیند. در اینجا بلافاصله به ملک الموت میگوید: چرا معطل هستید؟ مرا قبض روح کنید.