جمعه های انتظار/ بسته آدینه برای امام زمان (عج)؛
وعده خداوند به حکومت حضرت مهدی (عج) / امام مهدی (عج) و منتظران / تشرفات
به نام خدای مهربان- سلام مولای غریبم! اجازه می خواهم 1176 سالروز آغاز ولایتتان را تبریک بگویم.
یا حجت بن الحسن العسکری، خیلی ها روز هشتم ربیع، سالروز شهادت پدر مکرمتان به استقبال رفتند. تا سالروز آغاز تاجگذاریتان را تبریک بگویند!
خیلی ها هم توجیهشان این بود که این همه قرن از شهادت امام یازدهم گذشته. چه اشکالی دارد!
و من ماندم که چطور ما در چنین مواقعی ملاحظه دل همه را داریم، اما وقتی به شما که امام حیّ ما هستید، می رسیم این همه توجیه و بی مهری و جفا روا می داریم.
مگر شما جدای از مایید؟! نه به والله که «بنفسی انت من مغیب لم یخل منّا»(1)
مگر شما عاطفه فرزندی و پدری ندارید؟! نه به والله که «الامام والد الشفیق، الانیس الرفیق و الاخ الشقیق...»(2)
مگر دنیا در نگاه شما...؟ نه به والله که به فرموده جد بزرگوارتان مولا علی علیه السلام« این دنیای [بی ارزش] ایشان، پیش من بی ارزش تر است از آب بینی بز.»(3)
پس چرا ما شما را نمی فهمیم! چرا دلتنگی هایتان ، تنهایی هایتان ،بی کسی و غربتتان ، درد ما نیست؟!
آقا ! می ترسم. می ترسم این بی بصیرتی ها در هنگام ظهور کار دستمان بدهد. می ترسم همانگونه که در روایات هست، شما را به عنوان امامی که ظهور نموده ، نپذیریم. با این توجیه که ایشان با آنچه ما در ذهنمان از «مهدی» ساخته ایم، فاصله دارد.
مولای خوبم! می ترسم از اینکه مهدی فاطمه سلام الله علیهما را نشناخته بمیرم. امامی که هست. الگو و مقتدا و رهبرم هست. نه آن امامی که در در ذهنم، باورم و نفسم برای خودم ساخته ام.
یا حجت بن الحسن! شما را به مظلومیت اهل بیت علیهم السلام در قنوت نمازهای شبتان برایمان از خداوند بصیرت امام شناسی بخواهید.
امام مهدی (عج) در قرآن
وَعَدَ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی اَلْأَرْضِ کَمَا اِسْتَخْلَفَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ اَلَّذِی اِرْتَضىٰ لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لاٰ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذٰلِکَ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلْفٰاسِقُونَ(سوره نور/24)
«خدا به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند، وعده داده است که حتما آنان را در این زمین جانشین [خود] قرار دهد؛ همانگونه که کسانى را که پیش از آنان بودند جانشین خود قرار داد. و آن دینى که بر ایشان پسندیده است، به سودشان مستقر مىکند، و بیمشان را به ایمنى مبدل گرداند، [تا]مرا عبادت کنند و چیزى را با من شریک نگردانند و هرکس پس از آن به کفر گراید، آنانند که نافرمانند.»
آیه شریفه از وعدهاى بسیار زیبا خبر مىدهد؛ خداوند به مؤمنان صالح وعده مىدهد که
براى آنان جامعهاى صالح مخصوص خود درست مىکند و زمین را در اختیارشان قرار مىدهد.
دینشان را در زمین چیره و برتر مىسازد.
امنیت را جایگزین ترسشان مىکند.
فقط خداى را عبادت مىکنند.
این آیه خطاب به امت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بوده و خداوند در آن از تعبیر «وعد» استفاده کرده است و وعدههاى خدا تخلف بردار نیست. بنابراین، مفاد آن این مىشود که خداوند، به گروهى از امت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله وعدۀ «استخلاف» روى زمین را داده است. این گروه دو ویژگى مهم و اساسى دارند.
ایمان، که همۀ اعماق وجودشان را پر کرده است..(1)
عمل صالح، که همۀ اعضا و جوارحشان در خدمت و اطاعت مولا است..(2)
این وعده چند ویژگى دارد:
خلافت بر روى زمین
خلافت؛ یعنى، مسلط شدن بر کل زمین و استفاده از موهبتهاى آن. البته خداوند متعال خلافت روى زمین را به امتهاى صالح پیشین؛ (مانند قوم نوح و صالح) نیز عطا فرموده بود به نظر مىآید مراد از این خلافت و حکومت، تنها اصل جانشینى است، نه گستره و محدوده آن؛ یعنى، همانگونه که دیگران به حکومت و خلافت در زمین-هرچند در منطقهاى محدود-رسیدند، شما هم مىرسید. اینکه چرا براى همۀ زمین از کلمه «الارض» استفاده شده، دلیلهاى متعدد دارد؛ از جمله: ١ . اصل «اطلاق» است، قید زدن نیاز به دلیل دارد. ٢ . تمکین دین مورد رضایت و امنیت کامل، زمانى اتفاق مىافتد که سراسر زمین، تحت حاکمیت و سیطره اینان باشد. ٣ . روایاتى که در ذیل آیه وارد شده است.
تمکین دین مورد رضایت خدا
تمکین هرچیزى برقرار کردن آن در یک مکان است و این کنایه از پایدارى، تزلزل نداشتن و زوال ناپذیرى آن چیز مىباشد؛ به گونهاى که اگر اثراتى داشته باشد، هیچ مانعى جلوى تأثیر آن را نمىگیرد.
«تمکّن دین» در آیۀ به این معنا است که بر سر راه آن هیچگونه کفر و شرکى ایجاد نکنند. اوامر و دستوراتش محترم شمرده شده و بدان عمل شود.
اصول و معارفش مورد پذیرش همگان بوده و همه به آن معتقد باشند و دربارۀ آن اختلاف نکنند.
دین مورد رضایت
دینى که خدا آن را «پسندیده» است، همانا دین مقدس اسلام است که در جریان غدیر خم با نصب ولایت امیر مؤمنان علیه السّلام تمام و کمال یافت و کافران از نابودى آن ناامید گشتند:
اَلْیَوْمَ یَئِسَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلاٰ تَخْشَوْهُمْ وَ اِخْشَوْنِ اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ اَلْإِسْلاٰمَ دِیناً(مائده/5)
دینى که ولایت اهل بیت عصمت و طهارت در متن آن قرار دارد، اسلام است و امامت امام على تا امام مهدى علیه السّلام را در بر دارد، دین «مرضى» و مورد قبول خداوند است.
امنیت
در چنین دورانى ترس و خوف تبدیل به امنیت و آرامش مىشود. طبیعى است که ترس و خوف، عواملى دارد و از بین رفتن آن نیز، نتیجه از بین رفتن اسباب و علل است. پس، در این دوران هیچ عاملى، باعث نگرانى و ترس براى مؤمنان نخواهد بود.
عبادت صحیح
نتیجه چنین حکومتى، این است که تنها خداوند «عبادت» مىشود؛ همۀ مظاهر شرک، از بین مىرود؛ عبادات خالصانه تنها براى او خواهد بود و دیگر هیچ معبودى جز خدا، پرستیده نمىشود.
تغییر خطاب در آیه از غایب (وعد اللّه) به متکلم وحده (یعبدوننى) و استفاده از عبارت نکره «شیئا» در سیاق نفى که مفید عموم است، هردو به خوبى بر از بین رفتن شرک بهطور کامل و حاکمیت توحید دلالت دارد.
علامه طباطبایى (ره) درباره جمله «و من کفر بعد ذلک. . .» مىفرماید:
ذلک» (که براى اشاره است) به «موعود» (وعده خدا) باز مىگردد؛ لذا مناسب است که کلمه «کفر» را به معناى کفران (در مقابل شکر نعمت) بگیریم و چنین معنى کنیم: «هرکس کفران کند بعد از تحقق این وعده، او واقعا فاسق است.(4)
طبق این گفتار، «کفر» دامنه وسیعى را در بر مىگیرد و به این معنا است که هرکس این موهبت الهى را ضایع کرده و از آن استفاده نکند، فاسق بوده و از راه عبودیت و بندگى خارج شده است.
پس از بیان قسمتهاى گوناگون آیه، اکنون جاى این پرسش است که: منظور خداوند از این وعده، شامل چه افرادى مىشود؟
برخى از مفسران-مانند صاحب تفسیر نمونه- معتقدند: آیه عمومیت دارد و نتیجه آن چنین است که در هرزمان، که پایههاى ایمان و عمل صالح در میان مسلمانان مستحکم شود؛ آنان داراى حکومتى ریشهدار و پرنفوذ خواهند شد. البته بىشک، حکومت حضرت مهدى علیه السّلام مصداق کامل این آیه است.(5)
علامه طباطبایى (ره) بیان بلندى در این زمینه دارد که خلاصه آن چنین است:
از ظاهر آیه استفاده مىشود که آیه مربوط به برخى از افراد امت اسلام است و اینان داراى مجتمعى صالح خواهند بود. این جامعه داراى دین مرضىّ خدا بوده و دین اسلام به گونهاى در جامعه برقرار مىگردد که تزلزلى در آن راه نخواهد یافت و امنیت به گونهاى در آن اجتماع به وجود مىآید که دیگر از هیچ دشمنى (خارجى، داخلى، علنى و پنهانى) نمىترسند. [چرا که همه زمینههاى خوف از بین مىرود و لذا خوف تبدیل به امنیت مىشود]. اینچنین امنیتى است که جاى امتنان دارد؛ چرا که آیه در مقام امتنان و منت گذاشتن بر مردم است و امتنان وقتى مناسب و پذیرفتنى است که جامعه از هرجهت در امان بوده و آزادى براى همه باشد. در این جامعه اخلاص در عبادت عمومیت پیدا مىکند و بنیان هر کرامتى غیر از تقوا منهدم مىشود. این جامعه با این صفات تاکنون به وجود نیامده است.
پس اگر مصداقى داشته باشد، در روزگار امام مهدى علیه السّلام مىباشد و حق مطلب این است که اگر واقعا بخواهیم حق معناى آیه را به آن بدهیم، آیه جز با اجتماعى که با ظهور حضرت مهدى علیه السّلام تشکیل مىشود، قابل انطباق با هیچ مجتمعى نیست.(6)
ممکن است کسى بگوید: هرچند این آیه مربوط به حکومت حضرت مهدى علیه السّلام است؛ ولى آیا از این آیه مىتوان استفاده کرد که ایشان زنده و حاضر است؟
در پاسخ باید گفت: آرى، وجود امام زندۀ حاضر را از همین آیه و باتوجّه به آیات دیگر، مىتوان برداشت کرد.
دین مورد رضایت خدا، اسلام است و این دین آنهنگام کامل و مورد رضایت خدا قرار گرفت که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در غدیر خم؛ امام على علیه السّلام را به عنوان خلیفه و ولىّ تعیین کرد و این ولایت و خلافت را جزء دین قرار داد و وجود آن را باعث اکمال و اتمام دین دانست: «اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ...»
پس تا دین هست، ولایت و خلافت نیز باید باشد و چون در هرزمان دین هست، ولى و خلیفه نیز باید تا قیامت باشد.
هر رهبرى که بخواهد حکومت کند، خود باید براى تشکیل این حکومت برنامهریزى کند؛ چنان که سنت خدا بر این قرار گرفته است و با رجوع به خلافت و رهبرى پیشوایان و پیامبران گذشته؛ این مطلب روشن مىشود. امام زمان علیه السّلام نیز که مىخواهد حاکمیت دوران ظهور را بر عهده داشته باشد، باید خود رهبرى قیام و تشکیل حکومت را در دست بگیرد و نیروسازى کند. پس باید زنده و حاضر باشد و در راستاى ایجاد انقلاب جهانى و تشکیل حکومت خویش، فعالیت کند.
وعده خدا در هرزمان که مقتضى فراهم و موانع مفقود باشد، امکانپذیر است و خداوند این را به عهدۀ انسانها گذاشته است.
«إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُغَیِّرُ مٰا بِقَوْمٍ حَتّٰى یُغَیِّرُوا مٰا بانفسهم»(رعد/13) یعنى، هرزمان که انسانها بخواهند، خدا تغییر مىدهد. پس هرزمان که انسانها حاکمیت مهدى علیه السّلام را بخواهند، خداوند آن را رقم مىزند. بنابراین باید امام و رهبر در هر زمان باشد تا با خواست انسانها، قیام جهانى و حکومت عدل برقرار شود. امام صادق علیه السّلام در روایتى فرمود:
«إنّه لم یجىء تأویل هذه الآیة و لو قام قائمنا، سیرى من یدرکه ما یکون من تأویل هذه الآیة، و لیبلغنّ دین محمّد صلّى اللّه علیه و آله ما بلغ اللّیل حتّى لا یکون مشرک على ظهر الارض کما قال اللّه تعالى: «یَعْبُدُونَنِی لاٰ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً»
تأویل و مصداق این آیه هنوز نیامده است. هنگامى که قائم ما قیام کند کسى که او را درک مىکند، تأویل این آیه را مىبیند.
هرآینه دین محمد صلّى اللّه علیه و آله به هرجایى که شب برسد، مىرسد (همه کره زمین)؛ به صورتى که هیچ مشرکى بر روى زمین نخواهد بود؛ همانگونه که خداوند فرمود یَعْبُدُونَنِی...(7)و(8)
*****
طرح گرافیکی
مهدی جان تو خود بساز از خاک وجودم آنچه میخواهی
برای دریافت پوستر و مجموعه تصاویر مسجد جمکران در ابعاد بزرگ روی تصاویر کلیک کنید
*****
امام هادی علیه السلام و امام مهدی(عج)
در کتاب شریف کمال الدین و تمام النعمه 9 حدیث از امام هادی علیه السلام درباره امام مهدی (عج) روایت شده است.
در این احادیث به غیبت امام زمان (عج)، قیام حضرت (عج) و اقامه عدل به دست آن بزرگوار پس از ظلم و جوری که بر مردم می رود،نام بردن از حضرت با عنوان حجة آل محمد علیهم السلام اشاره شده است.
یکی از احادیث حضرت علیه السلام در خصوص امام مهدی (عج) به این مضمون است
«صقر بن ابو دلف گوید: از امام هادی علیه السلام شنیدم که می فرمود:امام پس از من فرزندم حسن است و پس از حسن فرزندش قائم کسی که زمین را از عدل و داد آکنده سازد، همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد.»(9)
*****
امام مهدی (عج) و منتظران
شیخ رجبعلی خیاط
عبد صالح خدا «رجبعلی نکوگویان» مشهور به «جناب شیخ» و «شیخ رجبعلی خیاط» در سال 1262 هجری شمسی، در شهر تهران دیده به جهان گشود. پدرش « مشهدی باقر » یک کارگر ساده بود. هنگامی که رجبعلی دوازده ساله شد پدرش از دنیا رفت و رجبعلی را که از خواهر و برادر تنی بی بهره بود، تنها گذاشت.
از دوران کودکی شیخ بیش از این اطلاعاتی در دست نیست. اما او خود، از قول مادرش نقل میکند که:
موقعی
که تو را در شکم داشتم شبی [ پدرت غذایی را به خانه آورد] خواستم بخورم
دیدم که تو به جنب و جوش آمدی و با پا به شکمم میکوبی، احساس کردم که از
این غذا نباید بخورم، دست نگه داشتم و از پدرت پرسیدم....؟ پدرت گفت حقیقت
این است که این ها را بدون اجازه [از مغازه ای که کار میکنم] آوردهام! من
هم از آن غذا مصرف نکردم.
این حکایت نشان میدهد که پدر شیخ ویژگی قابل ذکری نداشته است. از جناب شیخ نقل شده است که
احسان و اطعام یک ولی خدا توسط پدرش موجب آن گردیده که خداوند متعال او را از صلب این پدر خارج سازد.
شیخ تعریف میکند:
در ایام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان ، دلباخته من شد و سرانجام در خانهای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم:
« رجبعلی! خدا میتواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذتبخش بهخاطر خدا صرفنظر کن»
سپس به خداوند عرضه داشتم:
«خدایا! من این گناه را برای تو ترک میکنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن.»
این کفّ نفس و پرهیز از گناه، موجب بصیرت و بینایی او میگردد.
جناب شیخ در کار خود بسیار جدی بود و تا آخرین روزهای زندگی تلاش کرد تا از دست رنج خود زندگیاش را اداره کند. با این که ارادتمندان وی با دل و جان حاضر بودند زندگی ساده او را اداره کنند، ولی او حاضر به چنین کاری نشد.
جناب شیخ بسیار مهربان، خوشرو، خوش اخلاق، متین و مؤدب بود. همیشه دو زانو می نشست، به پشتی تکیه نمیکرد، همیشه کمی دور از پشتی مینشست. ممکن نبود با کسی دست بدهد و دستش را زودتر از او بکشد. خیلی آرامش داشت. هنگام صحبت اغلب خندهرو بود. بهندرت عصبانی میشد. عصبانیت او وقتی بود که شیطان و نفس سراغ او میآمدند. در این هنگام سراسر وجودش را خشم فرا میگرفت و از خانه بیرون میرفت و آنگاه که خود را بر نفس چیره مییافت، آرام باز میگشت.
جناب
شیخ برای اداره زندگی خود، شغل خیاطی را انتخاب کرد و از این رو به « شیخ
رجبعلی خیاط » معروف شد. خانه ساده و محقر شیخ، با خصوصیاتی که پیشتر بیان
شد، کارگاه خیاطی او نیز بود.
یکی از دوستان شیخ میگوید: فراموش نمیکنم
که روزی در ایام تابستان در بازار جناب شیخ را دیدم، در حالی که از ضعف
رنگش مایل به زردی بود. قدری وسایل و ابزار خیاطی را خریداری و به سوی منزل
میرفت، به او گفتم: آقا! قدری استراحت کنید، حال شما خوب نیست. فرمود: «عیال و اولاد را چه کنم؟»
شیخ پنج پسر و چهار دختر داشت، که یکی از دخترانش در کودکی از دنیا رفت.
سرانجام در روز بیست و دوم شهریور ماه سال 1340 هجری شمسی سیمرغ وجود پربرکت شیخ پس از عمری خودسازی و سازندگی از این جهان پر کشید.
یکی
از دوستان ایشان میگوید: در عالم رؤیا، شب اول قبر مرحوم شیخ خدمتش
رسیدم، دیدم جایگاه عظیمی از طرف مولا امیر المؤمنین (ع) به او عنایت شده،
به جایگاه ایشان نزدیک شدم تا مرا دید، نگاهی بسیار ظریف و حساس به من کرد،
مانند پدری که به فرزندش تذکر میدهد و او توجه ندارد، از نگاه او به یاد
آوردم که همیشه میفرمود: «غیر خدا را نخواهید»
ولی ما باز هم گرفتار هوای نفسیم.
به او نزدیکتر شدم، دو جمله فرمود:
جمله اول:
خط زندگی، انس با خدا و اولیای خداست.
جمله دوم:
آن کس زندگی کرد، که عیالش پیراهنش را شب زفاف در راه خدا ایثار نمود.
منظورمولا
امیر المؤمنین (ع) بود که همسرشان حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله
علیها پیراهنشان را شب زفاف در راه خدا ایثار نمودند.
ارادت ویژه به حضرت ولی عصر( عج)
یکی از ویژگیهای بارز جناب شیخ، ارادت ویژه به حضرت ولی عصر- ارواحنا فداه- و انتظار فرج و ظهور آن بزرگوار بود. او می فرمود:
« اغلب مردم اظهار میکنند که ما امام زمان(عج) را از خود بیشتر دوست داریم، و حال آن که این طور نیست، زیرا اگر او را بیشتر از خود دوست داشته باشیم، باید برای او کار کنیم نه برای خود. همه دعا کنید که خداوند موانع ظهور آن حضرت را برطرف کند و دل ما را با دل آن وجود مبارک یکی کند. »
***
یکی از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط می گوید: «مرحوم سهیلی می گفت: مغازه من در چهار راه عباسی تهران بود؛ روزی در هوای گرم تابستان دیدم که شیخ نفس زنان به مغازه من آمد و ضمن دادن مبلغی پول گفت: معطل نکن، فورا این پول را برسان به فلانی که امام جماعت مسجد حاج امجد در خیابان آریانا بود. من به هر نحو شده فورا خود را به منزل ایشان رساندم و پول را به ایشان دادم. بعدها از آن امام جماعت پرسیدم که جریان آن روز چه بود؟ پاسخ داد: آن روز مهمان برایم آمده بود و هیچ چیزی در منزل نداشتم، رفتم در اتاق دیگر و به حضرت ولی عصر- عجل ا... تعالی فرجه - متوسل شدم، که این حواله به من رسید! جناب شیخ هم گفت: حضرت ولی عصر - صلوات ا... علیه- به من فرمودند: زود به آن امام جماعت پول برسانید.
***
یکی از شاگردانش میگوید: او خود همیشه متوجه آن بزرگوار بود، ذکر صلوات را بدون « وعجل فرجهم » نمیگفت، جلسات ایشان بدون تجلیل از امام عصر- عجل الله تعالی فرجه- و دعا برای فرج برگزار نمیشد، در اواخر عمر که احساس میکرد قبل از فرج از دنیا میرود به دوستان می گفت:
« اگر موفق به درک حضور حضرتش شدید، سلام مرا به او برسانید. »
***
یکی از دوستان شیخ نقل میکند: درسالهایی که خدمت ایشان بودم، احساس نکردم که خواسته مهمی جز فرج حضرت ولی عصر(عج) داشته باشد. به دوستان هم تذکر میداد که حتی الامکان چیزی جز فرج آقا از خداوند تقاضا نکنید، حالت انتظار تا حدی در جناب شیخ قوت داشت که اگر کسی از فرج ولی عصر- عجل الله تعالی فرجه- صحبت می کرد منقلب میشد و میگریست.
***
نکته مهمی که جناب شیخ بر آن تأکید داشت: آمادگی و آراستگی شخص منتظر بود، هر چند عمرش برای درک زمان حضور آن بزرگوار کافی نباشد و در این باره حکایتی از حضرت داود (ع) نقل میکرد:
« آن حضرت در حال عبور از بیابانی موچه ای را دید که مرتب کارش این است که از تپه ای خاک بر میدارد و به جای دیگری میریزد، از خداوند خواست که از راز این کار آگاه شود ...، مورچه به سخن آمد که: معشوقی دارم که شرط وصل خود را آوردن تمام خاکهای آن تپه در این محل قرار داده است!
حضرت فرمود: با این جثه کوچک، تو تا کی میتوانی خاکهای این تل بزرگ را به محل مورد نظر منتقل کنی، و آیا عمر تو کفایت خواهدکرد؟!
مورچه گفت: همه اینها را میدانم، ولی خوشم اگر در راه این کار بمیرم به عشق محبوبم مردهام!
در اینجا حضرت داود (ع) منقلب شد و فهمید این جریان درسی است برای او. »
جناب شیخ همیشه اصرار داشت که: «با همه وجود در انتظار ولی عصر(عج) باش و حال انتظار را با مشیت حق همراه کن. »
***
یکی از شاگردان شیخ میگوید: روزی در خدمتشان بودم و راجع به فرج مولا امام زمان (ع) و خصوصیات انتظار صحبت بود، فرمودند:
« پینه دوزی بود در شهرری- ظاهراً- به نام امامعلی قفقازی، ترک زبان، عیال و اولادی نداشت، مسکن او هم - ظاهراً- در همان دکانش بود، حالات فوقالعادهای از او نقل نمودهاند. خواستهای جز فرج آقا در وجودش نبود. وصیت کرد بعد از مرگ او را در پای کوه بی بی شهربانو- حوالی شهرری- دفن کنند. هر وقت به قبر ایشان توجه کردم دیدم امام زمان (عج) آن جاست. »
***
جناب شیخ به هنگام دفن جوانی میگوید:
دیدم که حضرت موسی بن جعفر(ع) آغوش خود را برای جوان گشود، پرسیدم: این جوان آخرین حرفش چه بود؟ گفتند: این شعر
« منتظران را به لب آمد نفس/ ای شه خوبان تو به فریاد رس »
***
یکی از ارادتمندان با سابقه جناب شیخ نقل میکند: در اولین سفری که عازم مکه معظمه بودم خدمت ایشان رسیدم و رهنمود خواستم.
فرمودند:
« از تاریخ حرکت تا چهل روز آیه شریفه: ﴿رب أذخلنی مدخل صدق و إخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطنا نصیرا- سوره اسراء آیه 80﴾ را بخوان شاید بتوانی ولی عصر- عجل الله تعالی فرجه- را ببینی. »
سپس افزود:
« چطور ممکن است کسی دعوت داشته باشد به خانهای برود و صاحب خانه را نبیند! همه توجه و فکرت این باشد که ان شاء الله آن وجود مبارک را در یکی از مراحل حج زیارت کنی. »
« در حجر اسماعیل و زیر ناودان طلا که زایران بیت الله الحرام حل مشکلات خود را از خداوند میخواهند تو عرضه بدار: خدایا! مرا برای بندگی خود و یاری ولیت حجه بن الحسن (عج) تربیت کن. »
*****
تشرفات
مردی از دانشمندان در آرزوی زیارت حضرت بقیت الله بود و از عدم توفیق رنج میبرد. مدتها ریاضت کشید و در مقام طلب بود.
در نجف اشرف میان طلاب حوزه علمیه و فضلای آستان علویه معروف است که هر کس چهل شب چهارشنبه مرتباً و بدون وقفه و تعطیل، توفیق پیدا کند که به مسجد سهله رود و نماز مغرب و عشای خود را آنجا بگزارد، سعادت تشرف نزد امام زمان علیه السلام را خواهد یافت و این فیض نصیب وی خواهدشد. مدتها در این باب کوشش کرد و اثری از مقصود ندید. سپس به علوم غریبه و اسرار حروف و اعداد متوسل شد و به عمل ریاضت در مقام کسب و طلب برآمد، چلهها نشست و ریاضتها کشید و اثری ندید. ولی به حکم آنکه شبها بیدار مانده و در سحرها نالهها داشت، صفا و نورانیتی پیدا کرد و برخی از اوقات برقی نمایان می گشت و بارقه عنایت، بدرقه راه وی میشد. حالت خلسه و جذبه به او دست میداد ، حقایقی میدید و دقایقی می شنید.
در یکی از این حالات او را گفتند: دیدن تو و شرفیابی خدمت امام زمان علیه السلام میسر نخواهد شد، مگر آن که به فلان شهر سفر کنی. هر چند این مسافرت مشکل بود، ولی در راه انجام مقصود، آسان نمود.
پس از چندین روز بدان شهر رسید و در آن جا نیز به ریاضات مشغول گردید و چله گرفت، روز سی و هفتم یا سی و هشتم به او گفتند: الآن حضرت بقیت الله، امام زمان علیه السلام در بازار آهنگران، در دکان پیرمردی قفل ساز نشسته است، هم اکنون برخیز و شرفیاب باش.
بلند شد و به طوری که در عالم خلسه خود دیده بود، راه را طی کرد و بر در دکان پیر مرد رسید و دید حضرت امام عصر علیه السلام آن جا نشستهاند و با پیر مرد گرم گرفته و سخنان محبت آمیز میگویند، چون سلام کردم، جواب فرمود و اشاره به سکوت کردند، اکنون سیری است، تماشا کن.
در این حال دیدم پیرزنی را که ناتوان بود و قد خمیده داشت، عصا زنان، با دست لرزان، قفلی را نشان داد گفت: آیا ممکن است برای خدا این قفل را به مبلغ «سه شاهی» از من خریداری کنید، که من به سه شاهی پول احتیاج دارم.
پیر مرد قفل ساز، قفل را نگاه کرد و دید قفل، بی عیب و سالم است، گفت: ای خواهر من! این قفل «دو عباسی» ارزش دارد زیرا پول کلید آن بیش از «ده دینار» نیست، شما اگر ده دینار به من بدهید من کلید این قفل را میسازم و ده شاهی قیمت آن خواهد بود. پیر زن گفت: نه مرا بدان نیازی نیست، بلکه من به پول آن نیازمندم، شما این قفل را سه شاهی از من بخرید من شما را دعا میکنم.
پیرمرد با کمال سادگی گفت: خواهرم! تو مسلمان، من هم دعوی مسلمانی دارم، چرا مال مسلمان را ارزان بخرم و حق کسی را تضییع کنم، این قفل اکنون هم هشت شاهی ارزش دارد . من اگر بخواهم منفعت ببرم به هفت شاهی خریداری میکنم، زیرا در دو عباسی معامله بی انصافی است بیش از یک شاهی منفعت بردن، اگر میخواهی بفروشی، من هفت شاهی میخرم و باز تکرار می کنم که قیمت واقعی آن دو عباسی است، من چون کاسب هستم و باید نفع ببرم یک شاهی ارزان خریدهام.
شاید پیرزن باور نمیکرد که این مرد درست میگوید، ناراحت شده بود که من خودم میگویم، هیچ کس به این مبلغ راضی نشد، من التماس کردم که سه شاهی خریداری کنند، زیرا مقصود من با ده دینار انجام نمیگیرد و سه شاهی پول احتیاج من است، پیر مرد هفت شاهی پول به آن زن داد و قفل را خرید!
چون پیر زن بازگشت، امام علیه السلام مرا فرمود:
آقای عزیز! دیدی و سیر را تماشا کرد، این طور باشید و این جوری بشوید تا ما به سراغ شما بیاییم، چله نشینی لازم نیست، به جفر متوسل شدن سودی ندارد، ریاضات و سفرها رفتن احتیاج نیست، عمل نشان دهید و مسلمان باشید تا من بتوانم با شما همکاری کنم، از همه این شهر من این پیر مرد را انتخاب کردهام، زیرا این پیر مرد دین دارد و خدا را میشناسد، این هم امتحانی که داد، از اول بازار این پیرزن عرض حاجت (کرد) و چون (او را) محتاج و نیازمند دیدهاند، همه در مقام آن بودند که ارزان بخرند و هیچ کس، حتی سه شاهی نیز خریداری نکرد و این پیر مرد به هفت شاهی خرید هفتهای بر او نمیگذرد مگر آن که من به سراغ او میآیم و از او تفقد میکنم.(14)
*****
امام مهدی (عج) و شهدا
شهید دانشجو حسین مهدوی آرا
نام پدر : علی
تاریخ تولد: 15 اردیبهشت 1342
محل تولد: همدان
رشته تحصیلی: علوم تربیتی
نام دانشگاه : علامه طباطبایی
تاریخ شهادت : 23 تیر 1365
محل شهادت: اشنویه
مادر شهید :
تولد حسین در روز عاشورا همزمان با اذان ظهر بود . از شب قبل که حال من خوب نبود ( نزدیک زایمان بود ) اطرافیان نگران بودند و توصیه می کردند که فورا" به بیمارستان منتقل شوم ولی تا ظهر صبر کردیم . اذان ظهر از بلندگوی مسجد میرزا تقی پخش می شد که حسین متولد شد .
محمد علی متقیان :
ارادتش به ائمه معصومین ، به ویژه حصرت مهدی "عج" ، تا حدی بود که فامیلی خود را از شانه چی به مهدوی آرا تغییر داد . حکومت حضرت مهدی "عج" برای ایشان یک آرمان بود .
غلامرضا صالح زاده :
فعالیت او در دوران انقلاب مانند سایر دانش آموزان فعال بود تظاهرات بیشتر از دبیرستان شریعتی شروع می شد بچه ها با فرستادن صلوات کلاس ها را تعطیل می کردند و به خیابان ها می ریختند . شانه چی نیز یکی از گردانندگان تظاهرات بود .
محمد علی متقیان :
در بیان مطالب صداقت داشت . حرفی که بر زبان می آورد ، همان بود که در دلش بود آدم دورویی نبود . مدتی که ما در حضور وی بودیم خلف وعده از او ندیدم. وقت شناسی و نظم و انظباطش الگویی برای دیگران بود .
محمد گلزاری :
با سعه ی صدر سعی می کرد طرف مقابل را اول آرام کند ، بعد به انتقاد از او بپردازد .
محمد حسن فروغی :
با آن که استراحت او به دو ساعت نمی رسید ، تمام کارهایش با برنامه بود . حتی دقیقه ای بدون برنامه و هدف صرف نمی کرد .
تمام کارهای ستاد بر دوش او بود با وجود این می گفت : زمانی راضی می شوم که در خط مقدم باشم .
محمد علی حیدری دلگرم :
از سنگر سوسوی نوری توجهم را جلب کرد . نیمه شب بود . صدای ناله بیشتر به تردیدم انداخت . آهسته آهسته ناله و زاری به گوشم می رسید . گام های من آهسته تر از صدا پیش می رفت . از دریچه ی سنگر چشمانم به درون افتاد ، حسین بود !
سجده ای طولانی ! آنگاه نماز و سپس اشک و آه ! التماس و دعا ! بعد چراغ قوه اش را روشن کرد دفتر دل نوشته هایش را برداشت ، دوباره نوشت . به حالش غبطه خوردم ، هرگز به رویش نیاوردم .
ابوالقاسم یعقوبی :
اهل ذکر و تلاوت قرآن بود و خود را مقید به تلاوت چندین آیه در روز می دانست . به خصوص در ماه مبارک رمضان . حتما" یک یا دوبار قرآن را ختم می کرد . در معنای قرآن ببسیار تدّبر می کرد و به تفاسیر مراجعه می نمود و قرآن را حتما با معنی و تفسیر آن می خواند و در اکثر سخنرانی های خود از آیات قرآن با تاکید بر معانی آن ها استفاده می کرد .
محمد علی متقیان
با آن که آن زمان پذیرش دانشجو در دانشگاه ها محدود و شرایط ورود به دانشگاه بسیار مشکل تر از الان بود و دانشگاه آزاد هم وجود نداشت .
بعد از ورود به دانشگاه سخت ترین ماموریت را برای خود انتخاب کرد و حالات ایشان با قبل از ورود داشنگاه نه تنها تفاوت نکرد که رفتن به دانشگاه برای او موجب تقرّب و توجه بیشتر به خدا شد ، انگکیزه اش از ورود به داشنگاه این بود که بتواند به جامعه ی خود خدمت بیشتری بکند .
علی نیاز پور :
به ائمه ( ع ) ارادت خاصی داشت به خصوص به آقا امام زمان (عج ) . بیشتر وقت ها شب های جمعه به جمکران می رفت از زمان ورود به جمکران غرق در لذت معنوی بود . با چشم های پر از اشک تا اذن صبح در آن محل مقدس ، روح و جانش را با دعا و نماز صفا می داد .
ابوالقاسم یعقوبی:
عجیب عاشق حضرت علی " ع " بود و مطالب و دست نوشته های زیادی در خصوص تنهایی و سکوت 25 ساله علی (ع) دارد . به حضرت زهرا (ص) خیلی ارادت داشت و عاشق حسین (ع) بود و در آخرین پیامی که نوشته به وضح اعلام کرده که دارم بوی معطر کربلای معلا را استشمام می کنم .
مادر شهید :
شب هفتم پدرم بود . شب در خواب دیدم در عرش باز شد امام "ره" نشسته بود و دو نفر هم این طرف و آن طرف امام ایستاده بودند . دیدم امام نامه ای آورد و گفت : خانم این برگه را امضا کن . من هم انگشتم زدم .
این نامه را جمع کرد و بالای دو دست مبارکش را گذاشت روی پیشانی ام بوسید . صبح که بیدار شدم ، آقای دانشخواه آمد و به من تسلیت گفت که حسن شهید شده است و فهمیدم دیشب پرونده شهادت حیسن را امضاء کردند .
ابوالقاسم یعقوبی :
در منطقه یحیات بارزان کردستان عراق به همراه گروهی از رزمندگان قرارگاه رمضان ، سپیده دم به محاصره ی ضد انقلاب افتاده و پس از مقاومت جاننانه به شهادت رسید و دشمن به دلیل رشادت و مقاومت حسین ، به او یک گلوله آرپی جی زد و پس از شهادت حدود 30 گلوله به سر تا پای مطهرش شلیک کردند .
دلنوشته ای از شهید :
به نام خدا
قسم به روح برادرم که در مرگش به اندازه امشب نگریسته ام . گویی ظلمت شب را باید با گریه شست. اما بگو طلوع امید و روشنی کی خواهد آمد .
نفرین بر دنیا ، مگر همه دردها با برای ما سفارش داده اند .
اما مادرم مرا با درد زائید و با درد نیز بزرگ شده ام ، با درد نیز خواهم زیست . می دانم و از درد اشتیاق نیز آخر با حیرت و آه خواهم رفت زیرا که من به در عادت کرده ام و بهتر بگویم عاشق درد شده ام .
اما درد خنجر دوست را مداوائی نیست و مرهم زخمش کیمیاست ، نفرین به دستی که خنجر را ساخت نفرین بر شیطان و نفرین بر سیاهی که هرگز پایان نمی گرید و نفرین به نفاق که هرگز نمی میرد .
سلام بر علی که در سکوت شب هم آهنگ چاه نخلستان است. سلام بر شب ، سلام بر تنهایی ، سلام بر اشک که آرام می ریزد ، سلام بر پرستوی غم که دوباره در قلبم آشیان می گیرد . سلام برسکوت که هم آهنگ و هم پای من تا صبح است ، اما صبح آیا خواهد آمد؟ ایا روزی بی درد ، روزی می آید . باید طلمت شب را شکافت و تیرگی دیوسایش را با اشک رخسار شست و سرخی شفق را با خون رنگین کرد .
حال باید دردمند بود و نالید تا مگر ناله ی ما ، آه پرسوز دل صادق ما ، دامن ظلم برگیرد . حال باید گریست تا مگر ما راه گشایی باشد حال باید سوخت تا که سوختن ما ریشه بی وفائی را بسوزاند.
زمان : زمستان سال 60
پـیـام هـایی از شهید :
- هوشیار و مهیا باشید و با وحدت ناگسستنی خود داغ این آرزو و خواب و خیال را بر دل نفاق انگیز کافران و منافقان خارج و داخل برای ابد بگذارید.
- ( و کفی بالله شهیدا ) ) اکفیانی و انکما کافیان ) یاد آخرت بسیار کنید تا آزمند و دلگیر درد دنیا نباشید تا دلبسته و وابسته خوشیهای زودگذر این جهان فانی نشوید ، تا رها کردن جان به شما آسان شود تا پایه های ایمان استوار و مقامتان نزد پروردگار عالم به فلک اعلی رسد . تا در بهشت برین جای خود را بعیان ببینید تا همنشین صلحاء و شهداء شوید.
- دستان خود را در دست هر نامحرم بی معرفت نامردی نگذارید و لباس خود را از هر آلودگی ( فکری ، عقیدتی ) دور نگهدارید و ماحصل خون شهیدان ( کلاس درس و دانشگاه ) را به آسانی در اختیار مطلع سود جویان بیراهگان و بیگانگان از انقلاب و مردم خود قرار ندهید.
- علممان را تنها به خاطر خدا و نیت قربة الله دنبال و پیگیر و دانشجوئی نماییم که سوای از این قصد ، بمثابه آیه شریفه قرآن ( کمثل الحمار یحمل الاسفار ) خواهیم بود که در رده جالوت ملعون خدا و رسول قرار خواهیم گرفت.
- وقتی علم از دسترس مردم دور شد و از هدایت مردم و تعهد و مسئولیت سرباز زد و منزوی و گوشه نشین و پارسا شد لقمه بسیار چربی می شود که به سادگی در اختیار قدرتها قرار می گیرد .
وصیـت نـامه :
بســـــــــــم الله الرحـــــــــمن الرحـــــــیم
حرکت به سوی خط مقدم نبرد و دفاع قمدس اسلام بر کفر جهانی و صدام .
به نام او که همه چیز از اوست ، معبود و مقصودم اوست ، حبیب و انیسم اوست
خدایا تو خود بر اعمال و کردارم واقف و شاهد بوده ای و هر بدی کرده و نافرمانی نموده ام پوشانده و بر مردم و دوستانم بر ملا نکرده ای و آبرویم را نگهداشتی خدایا در این ماه رحمت و ماه میهمانی عرشت ، این گدای خطا کار پر گناه را بپذیر ، عذرم را قبول کن و معاصی و گناهم را به حساب جهالتم بگذار و در آخرین لحظات عمرم شفاعت ائمه و شهدا و آمرزش خودت را بر من برسان که من سخت به مغفرتت چشم امید دارم . خدایا یاد خودت را آنی از من جدا نگردان و امام زمان "عج" و نائبش را از من خوشنود و قدم هایم را در این را پذیرا باش و رضایت خودت را که نشان شهادت است بر من ارزانی دار.
آمین یا رب العالمین
زمان : ساعت 7 بعدازظهر رمضان سال 1365
مکان : پادگان حمزه سیدالشهداء نقده (17)
*****
شعری ازآیت الله صافی برای امام مهدی (عج)
اى خجل از طلعت تو آفتاب
چند کنى روى نهان در حجاب
غوث جهان مهدى صاحب زمان
فیض خدا عالِم علم کتاب
اى تو امید همه مستضعفان
اى تو پناه همه از شیخ و شاب
خلیفة اللهى و عین کمال
مبیّن حکمت و فصل الخطاب
پیش جلال تو جلال عقول
کم بود از ذرّه بر آفتاب
بحر محیطى تو و ما قطرهایم
آب حیاتى تو و ماها سراب
ما همه فرعیم و تو اصل اصیل
ما همه قشریم و تو لُب لُباب
گیرد اگر خصم بد اختر زمین
هست به میدان تو کم از ذُباب
کى رسد آن دور طلائى که تو
ز عدل و انصاف کنى فتح باب
آه از این غیبت طولانیت
و این همه رنج و الم بىحساب
کى شب هجران تو گردد سحر
کى فتد از آن رخ زیبا نقاب
پر شده عالم ز فساد و فتن
گشته ز آشوب و ز طغیان خراب
از ستم خیل اَبَرظالمان
خلق گرفتار فساد و عذاب
شرع پیمبر شده متروک و نیست
گردش احوال بوفق صواب
دین خدا بین که محرف شده
عرضه به مردم بنما دین ناب
کار بشر مىنرود بر نظام
تا ننهى پاى تو اندر رکاب
حال ضعیفان ستمدیده بین
بهر خدا کن به ظهورت شتاب
اى سر خوبان و نکویان همه
اى خلف حضرت ختمى مآب
(لطفى صافى) بلقائى نما
مفتخر و روزبه و کامیاب
از خطر و هول قیامت دهید
برگ نجاتش ز عقاب و عتاب(18)
*****
نامه یک کودک به امام مهدی (عج)
آقا سلام. اسم من سید محمد مهدی است.پدر و مادرم چون شما را خیلی دوست دارند و آرزو دارند من هم از سربازان شما شوم، این اسم را برای من انتخاب کردند.
من همیشه در نمازها و دعاهایم از خدا می خواهم که شما زودتر ظهور کنید تا در همه ی دنیا جنگ تمام شود و همه با هم دوست باشند و همه مرمان مسلمان شوند.
آقا جان این همه مردم منتظر شما هستند و برای شما دعا می کنند. پس زودتر بیایید تا ما خوشحال شویم.آقای مهربان کسانی را که برای شما خدمت می کنند، عاقبت بخیر بگردان.
پدر و مادر و خواهر کوچکم هم سلام می رسانند. تاریخ 08/10/1393 سید محمد مهدی موسوی از مشهد مقدس
-----------------------------------------------------------------------------
نوا
مناجات با امام زمان(عج)
مناجات با امام زمان(عج) با نوای سیدمهدی میرداماد
مناجات با امام زمان(عج) با نوای عبدالرضا هلالی
مناجات با امام زمان(عج) با نوای جواد مقدم
-----------------------------------------------------------------------------
1-فرازی از دعای ندبه: قال الرضا علیه السلاماَلْاِمَامُ اَلْاَنِیسُ الرَّفِیقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَ الْاَخُ الشَّقِیقُ»
2- امام مونسی دلسوز، پدری مهربان و برادری همدل است. (مسند الامام الرضا علیه السلام / ج 1/ ص6)
3- بخشی از خطبه شقشقیه امیرالمؤمنین علیه السلام
4- تفسیر المیزان، ج ١۵ ، ذیل آیه
5- تفسیر نمونه، ج ١۴ ، ذیل آیه
6-تفسیر المیزان، ج ١۵ ، ذیل آیه
7-بحار الانوار، ج ۵١ ، ص ۵۵ ، ح ۴١
8- امام مهدی (عج) در قرآن، مهدی یوسفیان صص46-36
9- کمال الدین و تمام النعمه باب 38 صص80-73
نجم الثاقب، ج 1 ، ص 112 10-
11- اصول کافى، ج 1 ، ص 322
12- بحار الانوار، ج ۵١ ، ص ١١٠
13- اوصاف المهدی احمد سعیدی صص78-77
14-کیمیای محبت زندگی نامه شیخ رجبعلی نکوگویان محمد محمدی ری شهری
15- دروس استاد رضانژاد، مرکز تخصصى مهدویت، جلسه 6 ، شنبه 2/ 10 / 1385
16- پیچک انحراف: زمینههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی گرایش برخی از مردم به مدعیان مهدویت و نیابت در دو قرن اخیرجلد1 صص158-157
17- وبلاگ کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان
18- صحیفه المهدی جواد قیومی اصفهانی صص366-365
- ۹۳/۱۰/۱۲