استاد پناهیان | ادب، نامی برای تمام خوبیها
راه «ادب» زیباتر از «منفعتطلبی»، و بادوامتر و سهلالوصولتر از «محبت» است/قدرتمندترین عامل برای رسیدن به قلۀ محبت، «ادب» است
حسینیه آیت الله حق شناس - ایام فاطمیه اول (اسفند 93)
جلسه 1:
مدت: |دریافت با کیفیت: [پایین(6MB) | متوسط(21MB) ]
مدت: |دریافت با کیفیت: [پایین(5.7MB) | متوسط(20MB) ]
حجت الاسلام پناهیان صبحها به مناسبت ایام شهادت حضرت زهرا(س) در حسینیۀ آیت الله حقشناس با موضوع «ادب؛ نامی برای تمام خوبیها»سخنرانی میکند. در ادامه گزیدهای از مباحث مطرح شده در اولین جلسه را میخوانید:
«عشق به خدا و اولیائش» یکی از انگیزههای خوب بودن است، اما معمولاً این عشق به راحتی به دست نمیآید
انگیزۀ ما برای خوب بودن و انجام رفتار خوب، میتواند صورتها و حالات مختلفی داشته باشد. مثلاً گاهی اوقات محبت یا علاقۀ به خدا و اولیاء خدا میتواند انگیزۀ ما برای خوب بودن باشد که این خیلی انگیزۀ ارزشمندی است ولی به سختی بهدست میآید، یعنی انسان از همان ابتدای راه، به راحتی نمیتواند عاشق خدا شود. حتی اینکه انسان به اهلبیت(ع) آنقدر محبت پیدا کند که این محبت بتواند انگیزۀ همۀ رفتارهای خوب او شود، رسیدن به این سطح از محبت هم دشوار است. مردم عموماً اهلبیت(ع) را دوست دارند ولی محبتشان به اهلبیت(ع) به سهولت به این حدّ نمیرسد که انگیزۀ تعیینکننده برای تمام رفتارهایشان شود.
«عقلانیت و منفعت» یکی دیگر از انگیزههای خوب بودن است
انگیزۀ دیگری که میتواند عامل برانگیختگی ما برای رفتار خوب قرار گیرد عقلانیت است. معمولاً کار کردن یا فعالیتهای ما از سر عقلانیت است. منظور ما از عقل، همان عقل نظری است که محاسبه میکند و کار درست و غلط را از هم جدا میکند. یک عبارت دیگر، برای انگیزۀ عقلانی، انگیزۀ رسیدن به منفعت است. مثلاً وقتی میفهمیم که ورزش کردن برای سلامتی ما مفید است، با انگیزۀ رسیدن به این منفعت -که یک منفعت مشروع و لازم است- این رفتار خوب را انجام میدهیم.
درست است که انگیزۀ محبت ارزش بسیار بالاتری دارد، ولی انگیزۀ منفعت نیز ارزشمند است، همینکه انسان با عقل خودش منافع خودش را درک کند و برای رسیدن به آن حرکت کند، ارزش دارد و خداوند هم خوشحال میشود که کسی -با اعتماد و ایمان به وعدههای الهی- به نفع خودش کار کند و به او پاداش هم میدهد.
محبت به سهولت بهدست نمیآید و منفعت نیز به سادگی قابل درک و پذیرش نیست
انگیزهای که ناشی از محبت باشد، قدرت و سرعتش در انجام رفتار خوب بیشتر از انگیزۀ منفعتطلبی است ولی اشکالی که دربارۀ انگیزۀ محبت وجود دارد، این است که محبت به سهولت پیدا نمیشود؛ انسان به راحتی نمیتواند عاشق خدا و اهلبیت(ع) شود و این محبت را انگیزۀ همۀ رفتارهایش قرار دهد.
اشکالی که در انگیزۀ منفعت وجود دارد نیز این است که منفعت به این سادگی قابل درک نیست. یعنی فهمیدن اینکه «منفعت ما در چیست؟» کار دشواری است و هر کسی نمیتواند این را درک کند و بپذیرد. اینکه واقعاً درک کنیم چه کارهایی به نفع ماست، یکمقدار دشوار است. مثلاً شاید برای ما به سادگی قابل درک و پذیرش نباشد که سحرخیزی، فوقالعاده به نفع ماست، حتی به نفع زندگی دنیایی و سلامتی جسمی ماست.
رفتار خوب با انگیزۀ منفعت -نسبت به انگیزۀ محبت- راحتتر بهدست میآید، یعنی اگر انسان بفهمد و باور کند که منافعش در چه چیزهایی است، راحتتر میتواند با انگیزۀ منفعتطلبی، اقدامات خوب انجام دهد. مثلاً نماز اول وقت واقعاً به نفع ماست؛ اگر ما نمازهای خودمان را به تأخیر بیندازیم خدا هم کارهای ما را به تأخیر میاندازد. لذا میتوانیم از سر منفعتطلبی نماز اول وقت بخوانیم.
انگیزۀ ناشی از محبت، نوسان یا اُفت و خیز دارد
دربارۀ انگیزۀ محبت یک نکتۀ دیگر هم وجود دارد؛ گاهی اوقات ما میتوانیم بر اساس محبت، به سهولت انگیزه پیدا کنیم که یک کارهایی را انجام دهیم ولی مشکل اینجاست که محبت نوسان دارد، یعنی افت و خیز دارد و این یک امر طبیعی است. انسان گاهی برای امام حسین(ع) خیلی داغ میشود و گاهی نیز سرد میشود، و این سرد شدن معنایش این نیست که اعتقاد خودش را به امام حسین(ع) از دست داده است. مثلاً گاهی در جلسۀ روضه گریهاش میآید و گاهی نیز گریهاش نمیآید. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «قلبها اقبال و ادبار دارند(گاهی میل دارند و گاهی میل ندارند)؛ إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً»(نهجالبلاغه/حکمت 312)
انگیزۀ محبت اُفت و خیز یا نوسان دارد، منتها انسان باید این نوسانات را کم کند و سطح محبتش را افزایش دهد و سطح آن را به یک حدّی برساند که در مواقعی که اُفت محبت پیدا کرد، بیاعتنا نشود، مثلاً اینطور نباشد که در زمان ادبار(اُفت محبت) بگوید: «من اصلاً حال ندارم به جلسۀ روضه بروم!» محبتش را به سطحی برساند که لااقل در این مواقع نیز به جلسۀ روضه برود، فوقش این است که آنجا گریه نمیکند؛ یا نماز شبش را بخواند، فوقش این است که خیلی مفصل مناجات نمیکند.
«ادب» یک انگیزه یا راه عمومی، فراگیر وسهلالوصول برای خوب شدن است/ راه «ادب» زیباتر از «منفعتطلبی» و بادوامتر و سهلالوصولتر از «محبت» است
علاوه بر انگیزۀ محبت و منفعت، انگیزههای دیگری نیز برای رفتار خوب وجود دارد. در اینجا یک انگیزۀ دیگر برای رفتار خوب را معرفی میکنیم که زیباتر از انگیزۀ منفعتطلبی است و بادوامتر و سهلالوصولتر از انگیزۀ محبت است. و این انگیزه، برای امثال ما که هنوز عاشق خدا نشدهایم، یک «راه» است تا به انگیزۀ محبت خدا برسیم. اصلاً عموم دستورات دینی و مسیر درستِ تربیت هم بیشتر حول این انگیزۀ سوم، طراحی شده و آن «ادب» است.
انگیزۀ منفعتطلبی فقط گاهی به ما کمک میکند، یعنی در مواقعی که انسان بتواند واقعاً منفعت خودش را درست ببیند و تشخیص دهد. انگیزۀ محبت هم تا وقتیکه هست، خیلی به انسان گرما میدهد و میتواند موتور محرک و انگیزهدهندۀ پرقدرتی باشد ولی نوسان دارد و به سهولت بهدست نمیآید. راه اصلی، عمومی و فراگیر که یک راه بسیار زیبا و سهلالوصل برای خوب شدن و انجام رفتار خوب، «ادب» است.
مزایای ادب در مقایسه با «محبت» و «منفعت»/ 1. ادب ثبات دارد ولی محبت نوسان دارد
غیر از محبت و منفعتطلبیِ عقلانی، راه اصلی یا انگیزۀ خوب شدن خودمان را باید ادب قرار دهیم. این انگیزه، در مقایسه با دو انگیزۀ محبت و منفعت، ویژگیها و امتیازات خاصی دارد. که به مهمترین آنها اشاره میکنیم:
اشتباه بزرگی که برخی از پدر و مادرها مرتکب میشوند این است که میخواهند فرزندان خودشان را صرفاً با محبت تربیت کنند. آدمِ بامحبت ممکن است آدم مؤدبی شود، ولی محبت لزوماً ادب نمیآورد. البته محبت خیلی ارزشمند است ولی محبت نوسان دارد و سطح عالیِ آن، به سهولت بهدست نمیآید. ولی ادب ثبات بیشتری دارد. اسراری در ادب هست که خیلی کارگشاست.
2. ادب اکتسابی است و به راحتی از دست نمیرود/ محبتِ بادآورده را باد میبرد
لابد شنیدهاید که «بادآورده را باد میبرد». خیلی از محبتهای اولیه هم بادآورده هستند. مثلاً محبت کودک به پدر و مادر، یک محبت بادآورده است و کودک برای بهدست آوردن این محبت تلاشی نکرده و زحمتی نکشیده است. لذا همانطور که این محبت بهطور طبیعی آمده، بهطور طبیعی هم میتواند برود. ولی ادب از همان روز اول اکتسابی است. اگر بچهای مؤدب بار بیاید، این ادب را بهدست آورده است و به سادگی آنرا از دست نمیدهد.
3. ادب زیبایی خاصی دارد که منفعتطلبی ندارد
مزیت دیگر ادب در مقایسه با منفعتطلبی، زیبایی آن است. ادب زیبایی خاصی دارد که منفعتطلبی این زیبایی را ندارد. ضمن اینکه وقتی میخواهید با انگیزۀ منفعت یا عقلانیت، رفتاری را انجام دهید، باید مدام محاسبه کنید که «واقعاً این کار خوب به نفع من است یا به ضرر من است؟» مثلاً اگر الان اول وقت نماز نخوانم، واقعاً به ضرر من است؟! دوباره فردا هم این سؤال را از خودتان میپرسید و باید مدام برای خودتان دلیل و برهان بیاورید که واقعاً این کار به نفع من است.
4. ادب استمرار و تداوم دارد/ منفعتطلبی نیاز به محاسبۀ مداوم دارد و انسان گاهی حوصلۀ محاسبه را ندارد
آدمِ منفعتطلبی که بر اساس محاسبه، کارهایی را انجام میدهد، مشکلش این است که گاهی اوقات اصلاً محاسبه نمیکند، یعنی حال و حوصلۀ محاسبه کردن را ندارد و لذا آن کار خوب را انجام نمیدهد. ولی اگر انسان از سرِ ادب یک کاری را انجام دهد، دیگر نمیگوید «من حوصله ندارم!»
یکی از ویژگیهای مهم ادب، استمرار است. کسی که گاهی یک کار خوبی را انجام دهد به او «مؤدب» یا «ادبشده» نمیگویند. ولی کسی که یک کار خوبی را دائماً انجام دهد، میگویند: «ادب او اینگونه است...» او حتی بدون فکر و محاسبه کردن، آن کار خوب را انجام میدهد. البته فکر و محاسبۀ عقلانی خوب است مشروط بر اینکه همیشگی باشد، یعنی آن وقتهایی که تفکر نباشد، به انسان ضرر میزند. چون گاهی اوقات انسان اصلاً قدرت یا فرصت فکر کردن را ندارد. مثلاً اگر یکدفعه یک ضربهای به بینی کسی بزنند، اگر او مؤدب نباشد، ممکن است بلافاصله یک ناسزا بگوید(و اصلاً فکر نکند که آیا این کار زشت است یا نه؟) ولی اگر مؤدب باشد میتواند خودش را کنترل کند، چون «ناسزا نگفتن» عادت رفتاری اوست.
رفتار مؤدبانه با رفتار از سرِ عشق و محبت، قابل جمع است/ محبت قله است و راه رسیدن به آن، ادب است
اگر انگیزۀ ما برای رفتار خوب «ادب» باشد، این انگیزه -در مجموع- بهتر از «محبت» و «منفعت» است. البته رفتار از سرِ عشق و محبت بسیار ارزشمند است و جایگاه خودش را دارد، ولی اولاً -سطوح بالای محبت- بهسهولت بهدست نمیآید و ثانیاً این محبت نوسان دارد لذا همیشه نمیشود روی محبت حساب کرد و آن را انگیزۀ انجام رفتار خوب قرار داد. ضمن اینکه رفتار مؤدبانه هم با رفتار از سرِ محبت، قابل جمع است. همچنین عادت کردن به رفتار مؤدبانه، بهتر از محاسبۀ مداوم است که آیا این رفتار به نفع من است یا به ضرر من است.
گاهی اوقات ما از محبت سخن میگوییم تا قله را نشان دهیم، ولی راه رسیدن به این قله چیست؟ راه رسیدن به قلۀ محبت، «ادب» است. به عبارت دیگر، قدرتمندترین عامل برای رسیدن به محبت، ادب است. ادب موانع رسیدن به محبت را از سر راه انسان بر میدارد. ادب ثبات و دوام دارد و قدرت فوقالعادهای در بهدست آوردن محبت دارد.
ماجرای چوپان بیادب و برخورد پیامبر(ص) با او؛ ادب در خلوت هم وجود دارد
دربارۀ اینکه نسبت به چه چیزهایی باید ادب را رعایت کنیم، بعداً سخن خواهیم گفت، مانند: ادب نسبت به پروردگار، ادب نسبت به اولیاء خدا، ادب نسبت به خلق خدا، ادب به بزرگترها، ادب نسبت به ذویالحقوق، ادب به غریبهها و...
ادب در همهجا وجود دارد هم در زندگی فردی و خصوصی، هم در زندگی خانوادگی و اجتماعی. رسول خدا(ص) براى دیدن گوسفندان خود به صحرا رفتند، و چوپان گوشفندانشان را دیدند که برهنه بود. تا چشمش به پیغمبر افتاد که به او نزدیک مى شود، لباسهایش را پوشید، حضرت به او فرمودند: برو! ما نیازى به چوپانى تو نداریم. چوپان پرسید: چرا؟! حضرت فرمود: زیرا ما خانوادهای هستیم که کسی را که در مقابل خدا ادب ندارد، و در خلوت از او شرم نمىکند، به کار نمیگیریم. (رُوِیَ أَنَّ النَّبِیَّ ص خَرَجَ إِلَى غَنَمٍ لَهُ وَ رَاعِیهَا عُرْیَانٌ یَفْلِی ثِیَابَهُ فَلَمَّا رَآهُ مُقْبِلًا لَبِسَهَا فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ ص امْضِ فَلَا حَاجَةَ لَنَا فِی رِعَایَتِکَ فَقَالَ وَ لِمَ ذَلِکَ؟ فَقَالَ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ لَا نَسْتَخْدِمُ مَنْ لَا یَتَأَدَّبُ مَعَ اللَّهِ وَ لَا یَسْتَحِی مِنْهُ فِی خَلْوَتِه؛ ارشاد القلوب دیلمی/1/161)
تربیت یعنی «بار آوردن» ولی ادب یعنی «خوب بار آوردن»
متاسفانه ادب در فرهنگ دینی ما غریب است. رسم ما این است که بهجای کلمۀ ادب از کلمۀ تربیت استفاده میکنیم. تربیت یعنی «بار آوردن» منتها اینکه «چگونه بار بیاوریم» مهم است. اما ادب یعنی «خوب بار آوردن». لذا بهتر است بهجای کلمۀ تربیت از تأدیب استفاده شود، چون «تربیت» هر نوع بار آوردن را شامل میشود ولی «ادب» فقط بار آوردنِ خوب را شامل میشود.
خودِ کلمۀ «تربیت» یا «پرورش» که ترجمۀ فارسی آن است، شأن چندانی ندارد. عبارتهایی مانند «تربیت بدنی» یا «پرورش گل و گیاه» نشان میدهد که تربیت یا پرورش برای موجود بدون عقل و شعور نیز استفاده میشود. (بدن انسان یا گل و گیاه، موجودات بدون شعور هستند) بهکار بردن کلمۀ پرورش برای انسان، مناسب نیست، کمااینکه این کلمه برای یک موجود بدون شعور مثل گیاه هم استفاده میشود. ولی کلمۀ ادب فقط مخصوص انسان است.
اشتباه بزرگی که رخ داده، استفاده از کلمۀ تربیت بهجای ادب نیست، بلکه آنجایی است که ما از کلمۀ ادب، دربارۀ برخی از زندانیان و مجرمین استفاده میکنیم و میگوییم: «دار التأدیب». این کار شبیه این است که بر سر درِ زندانها بنویسند: «دانشگاه»! با این کارها، شأن و ارزش ادب را که یک کلمۀ فاخر است، در نظر عموم مردم تنزل میدهیم.
اهلبیت(ع) بهجای کلمۀ تربیت، از کلمۀ ادب استفاده کردهاند/ ادب یک کلمۀ دینی است
متاسفانه ما به جای کلمۀ ادب، بیشتر از کلمۀ تربیت استفاده میکنیم، مثلاً میگوییم «مربیِ تربیتی مدرسه» ولی بهتر است بهجای آن بگوییم «مسئول ادب مدرسه». این در حالی است که اهلبیت(ع) بهجای کلمۀ تربیت، از کلمۀ ادب استفاده کردهاند. با توجه به اینکه هر دوی این کلمات عربی هستند، اگر اهلبیت(ع) میخواستند، میتوانستند از کلمۀ تربیت استفاده کنند. لذا اینکه از کلمۀ تربیت استفاده نکردهاند، برای ما جای تأمل دارد.
ما کلمۀ ادب را زیاد دینی نمیدانیم در حالی که کلمۀ ادب یک کلمۀ دینی است. پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «من ادبشده به دست خداوند هستم و علی(ع) ادبشده به دست من است؛ أَنَا أَدِیبُ اللَّهِ وَ عَلِیٌّ أَدِیبِی»(مکارمالاخلاق/17) دقت کنید که حضرت نمیفرماید «علی(ع) تربیتشده به دست من است» بلکه میفرماید: ادبشده به دست من است.
در اینجا ما بحثِ لغوی نداریم، فقط میگوییم وقتی که گفته میشود «تربیت اسلامی» منظور همان ادب است. پس چه بهتر که از همان کلمۀ ادب استفاده شود. البته ادب در فرهنگ ما انصافاً جایگاه برتری دارد. خصوصاً در ادبیات قدیم، از کلمۀ ادب به خوبی یاد شده و به خوبی استفاده شده است. به حدّی که وقتی به کسی گفته میشود «بیادب» او ناراحت میشود و این را یک ناسزا تلقی میکند. اینکه ما کلمۀ «بیادب» را ناسزا میدانیم خیلی خوب است ولی ادب را زیاد جزء دین نمیدانیم. در حالی که ادب واقعاً جزء دین است.
ادب در دین ما جایگاه بسیار بالایی دارد/ کلمۀ ادب یک بار روانی مثبت و خوب دارد
ادب در دین ما جایگاه بسیار بالایی دارد. به عنوان مثال، امام صادق(ع) میفرماید: «بهترین ارثی که پدر و مادرها برای فرزندان خود میتوانند بگذارند این است که آنها را باادب بار بیاورند؛ إِنَّ خَیْرَ مَا وَرَّثَ الْآبَاءُ لِأَبْنَائِهِمُ الْأَدَب»(کافی/8/150) حالا که جایگاه ادب در دین و فرهنگ ما اینقدر بالاست، بهتر است -بهجای تربیت- از این کلمه استفاده کنیم.
کلمۀ ادب یک بار روانی مثبت و خوب دارد. مثلاً وقتی میگوییم «این خانواده باادب هستند»، همین کلمه یک نگاه و یک انتظار مثبت نسبت به آن خانواده ایجاد میکند و این نگاه یا انتظار مثبت، خیلی بیشتر از وقتی است که بگوییم «این خانواده تربیتشده هستند»
ادب را انگیزۀ بسیاری از رفتارهایمان قراردهیم؛ حتی انگیزۀ نماز و قرآن خواندن/«نماز باحال» بهسادگی به دست نمیآید، ولی با مداومت در «نماز مودبانه» به نماز عاشقانه هم میرسیم
ادب را باید به عنوان انگیزۀ بسیاری از کارهای خودمان قرار دهیم. مثلاً انگیزۀ نماز را در ابتدا میتوانیم ادب نسبت به پروردگار عالم قرار دهیم. منتها ما بیشتر دنبال این هستیم که نماز را با حالِ معنوی بخوانیم، این بهخاطر غلبۀ بحث محبت بر ادب در نزد ماست. «نمازِ با حال» به سادگی بهدست نمیآید، ولی اگر یک مدت نماز مؤدبانه بخوانیم، کمکم به نماز عاشقانه هم خواهیم رسید.
اگر انگیزۀ رفتارهای خودمان را ادب قرار دهیم، این خیلی به ما کمک میکند. مثلاً باادب قرآن بخوانیم، با دیگران باادب برخورد کنیم. گاهی اوقات یک بیادبی کوچک، انسان را از خیلی چیزها محروم میکند.
نماز اول وقت را روی حساب ادب بخوانید، به این معنا که اگر نمازتان -نسبت به اول وقت- دیر شود، این را بیادبی نسبت به خداوند بدانید. اگر بخواهید انگیزۀ نماز اول وقت خودتان را محبت قرار دهید، مدام به حال خودتان نگاه میکنید و اگر حال نداشته باشید، آن را انجام نمیدهید. ولی اگر انگیزۀ خود را ادب قرار دهید، حتی اگر حال هم نداشته باشید، آن را انجام میدهید.
- ۹۳/۱۲/۱۹